loading...
مهاجران
محمدحسن اصل روستا بازدید : 216 جمعه 30 فروردین 1392 نظرات (1)
محمدحسن اصل روستا پنج شنبه(29/1/1392) با حضور در فرمانداري شهرستان ساوجبلاغ براي شركت در انتخابات شوراي شهر جديد هشتگرد ثبت نام كرد . وي در پاسخ به سوال منصور زارع خبرنگار  واحد مركزي خبر که از وی پرسید شعار شما در این دوره از انتخابات چه خواهد بود گفت: آزادي شرط توسعه وپيشرفت هر جامعه

محمدحسن اصل روستا بازدید : 203 چهارشنبه 17 اسفند 1390 نظرات (1)

روزنامه اطلاعات وانتخابات

روزنامه اطلاعات در شماره25264 خود كه به تاريخ 14 اسفند 1390 منتشر شده است نوشت:ستاد انتخابات كشور ساعت 21 شب گذشته آخرين نتايج رسمي شمارش آرا در حوزه انتخابيه تهران بزرگ را تا اين لحظه اعلام كرد .

از 2146 راي تاييد شده شعبه اخذ راي شمارش شده 929953 راي ماخوذه وجود داشته كه از اين تعداد 1022376 راي ماخوذه صحيح بوده است.

اين روزنامه در ادامه ريز آراي كانديدا ها را به  ترتيب آرا كسب شده به شرح زير مي آورد

1-     حداد عادل 479098

2-     ابوترابي 291833

3-     ....

4-     ...

5-     ...

6-     .....

7-     .....

8-     ......

9-     ....

10- .....

11- .....

12- .......

13- .......

14- ......

15- محمد سليماني  1570172

ازمعجزات  اين قرن است كه تعداد آرا صحيح از آراي ماخوذه بيشتر است وديگر اينكه فردي با حدود چهارصد هزار راي نفر اول ميشود وفردي با يك ميليون و پانصد هزار راي  نفر پانزدهم ميشود

                                                                                         محمد حسن اصل روستا

محمدحسن اصل روستا بازدید : 243 شنبه 13 اسفند 1390 نظرات (0)

كارگران كه حركت انقلاب انگلستان براي محدود

كردن قدرت سلطنت متكي به بسیج عمومي آنان

بود، بعد از پيروزي وقتي به گمان این كه

زمان رهایي آنان رسیده ، شعارهاي مساوات

طلبانه سر دادند؛ بلافاصله با مداخلة همين

مالكان و اشراف جدید كه پارلمان را در

اختیار داشتند و با همراهي پیوریتن ها به نحو

خشونت آمیزي سركوب شدند و هر روز قوانين

سخت گيرانه تري براي مقابله با متعرضان به

مالكیت خصوصي وضع مي شد.

لاك در این دوران ظهور كرد و اندیشه هایش

توسط حزب ویگ به اجرا گذاشته شد . دامنة

محدود به 􀐴 این حق مالكیت و آزادي ها عملا

مالكان و بازرگانان نوپا بود . طبقة جدید و

رو به رشد بورژوا، خواهان یك دولت مقتدر و

نيرومند نبود . حكومت باید در چارچوب یك

ن 􀐟 قرارداد، كارگزار آنان و مجري قوانين مدو

همسو با خواسته هاي آنان مي بود؛ نه قدرت

مطلق العناني كه بتواند منافعشان را تهدید

كند. مالیات ها باید به حداقلي كه براي

استقرار نظم ضروري است، محدود مي شد؛ به نحوي

كه مانع تولید بیشتر ثروت نگردد.

در این دوران، صنایع انگلستان و اوضاع

اقتصادي داخلي با مشكلاتي، دست و پنجه نرم

مي كرد كه براي برون رفت از بحران مالي، چشم

امید به مستعمرات دوخته بود . تن ها راه

براي ايجاد یك جهش اقتصادي و استحكام زیر

ساخت هاي یك اقتصاد صنعتي، به چنگ آوردن

مواد خام ارزان و بازار مصرف انبوه این

كشور بود . كم كم علاوه بر شرق و مستعمرات

هند شرقي به فكر حركت به سوي غرب و

مستعمرات آمریكایي افتاد . این در حالي بود

كه انگلستان به وا سطة فقدان برنامه ریزي

دقیق از سایر رقبا عقب افتاده بود . قدرت

گرفتن بورژوازي تاجرپیشه و ورود آن به جرگة

٧١

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

استعمار، هم منافع شخصي این ها را تأمين

مي كرد، هم از این طریق به بحران مالي كشور

كمك مي شد. لكن در ابتدا گسترش استعمار در

انگلستان با بحث و مناقشه همراه بود. عده اي

نگران بودند رسیدگي به مستعمرات، هزینه

اضافي به كشور تحمیل كند . به علاوه، احتمال

جدایي یا تقابل اینها با قدرت انگلستان،

تهدید بالقوه اي محسوب مي شد.

یكي از شخصیت هاي كه با تئوري پردازي هاي

نظري و طرح هاي اجرایي خود، قاطعانه از

گسترش استعمار حمای ت كرد و در عمل، موفقیت

آن را اثبات كرد و به این مناقشات پایان

داد، جان لاك بود كه در سال ١۶۶٩ به همين

منظور با كشتي كارولینا به سواحل آمریكاي

شمالي رفت . در شرایطي كه اسپانیا، هلند،

پرتغال و فرانسه در مستعمرات خود با

تنگناهایي روبه رو بودند، انگلستان با

ابتكار عمل لاك و همفكرانش توانست بر رقبا

غلبه كند و ارزش پول خود را افزایش دهد.

لاك در طي سال هاي اقامت در مستعمره

كارولینا در آمریكاي شمالي در سمت منشي آشلي

و دیگر اشراف، قوانين اداره مستعمره را

تدوین مي كرد. این فعالیت ها بعداً با انتصاب

به سمت منشي شوراي تج ارت و مستعمرات

انگلستان و سپس خزانه دار مستعمرات كشور

مستحكم تر گردید . لاك، توسعة مستعمرات را

كلید موفقیت اقتصادي انگلستان تلقي مي كرد.

او خود به یكي از زمين داران بزرگ كارولینا

تبدیل شده بود. ٤٣

علاوه بر این، لاك مستقیماً در برده داري

مشاركت مي كند. او شخص اً در دو شركت تجارت

برده سرمایه گذاري كرده است : یكي شركت

سلطنتي آفریقایي كه در سواحل غربي آفریقا

در امر خرید و انتقال بردگان به غرب فعال

بود و دیگري، شركت ماجراجویان باهاما كه

٧٢

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

لاك از سهامداران عمدة آن بود و در ادارة

آن حضور فعال داشت. ٤٤

شاید در نظر تحلیل گران امروزي كه تحت

تأثير ایده هاي اخلاقي و فلسفي به اندیشه و

عمل لاك نگاه مي كنند میان نسخه داخلي لاك

در زمینه آزادي خواهي و تساهل و نسخة خارجي

او در زمینه استعمار و برده داري، یك نوع

دوگانگي احساس كنند، ولي به اعتقاد

نگارنده، اگر به ریشه و مبناي این

اندیشه ها توجه شود، پي مي بريم هر دو در

راستاي یك نوع مصلحت اندیشي عمل گرایانه

براي تئوریزه كردن منافع و مقاصد بورژوازي

است كه البته در عرصة خارجي با اهداف

ناسیونالیستي به منظور پیشرفت انگلستان و

قدرت جهاني آن همراه شده است.

لاك، اصول تساهل و آزادي خواهي را ب راي

ساكنان مستعمرات نیز قائل بود، اما تا آن

جا كه با منافع ملي انگلستان مغایرت

نداشته باشد . شاید به نظر خواننده برسد .

این اولویت منافع ملي و عمومي بر آزادي هاي

فردي، یك قاعده در نظریه لاك است، لكن این -

طور نیست . شاهد آن، این كه مشابه آن در

عرصة داخلي پذیرف ته نمي شود و اجازه داده

نمي شود به بهانة مصالح ملي، آزادي هاي اقتصادي

فردي محدود شود.

اساساً گسترة آزادي ها و حقوق مدني مورد

تأكید لاك، منحصر به تّجار و مالكان و طبقه

جدید بورژواست . سیاه پوست آفریقایي، سرخ

پوست آمریكایي و كارگر و دهقان مزدبگير

انگلیسي از ابتدا در این دایره قرار

ندارند؛ آن افراد كوشنده و عاقل كه به

تعبير لاك، خداوند، جهان را به آا بخشیده

است. ٤٥ همين قشر پرتلاش و حساب گر بورژواست كه

در آن شرایط، منافع آنان و منافع

انگلستان، یك پیوند وثیق دوسویه با هم

٧٣

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

داشت. فردي كه لاك از حقوق و آزادي هاي مدن ي

آزاد است و 􀐴 او سخن مي گوید، كسي است كه اولا

برده نیست؛ لذا بومیان آفریقا، هند و

آمریكا كه ثروتشان غارت مي شد و به اسارت

گرفته مي شدند از زمرة آن خارج بودند و

ثانیاً داراي املاك و دارایي است و عوام

تهیدست، مثل دهقانان سركوب شده توسط

همحزبي هاي لاك را در ب ر نمي گيرد. ثالثاً كوشنده

و عاقل است، یعني علاوه بر تلاش مولد ثروت از

عقلانیت مصلحت اندیشانه و نفع طلبانه

برخوردار است . به همين جهت است كه در زمان

لاك، حق رأي در انتخابات براي مجلس

قانون گذاري منحصر به سرمایه داران و مالكان

است. نمایندگان ایالات به نسبت ما لیاتي كه

مي دهند، انتخاب مي شوند. ٤٦

در هر حال، آن چه امروزه براي ما مهم

است، اقدامات عملي لاك نیست؛ زیرا در صدد

قضاوت دربارة شخص او نیستیم . اندیشه هاي او

كه فراتر از زمان براي اندیشمندان و

مصلحان اجتماعي مورد توجه واقع مي شود،

اهمیت دارد. اگر به زمانه و عملكرد او

اشاره داشتیم، صرفاً براي فهم بهتر زوایاي

پنهان اندیشه او بود.

٧۴

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

پینوشتها

1. Richard Hooker.

در این رابطه ن . ك. به: لئو اشتراوس، حقوق طبیعي و تاریخ، ترجمه .

باقر پرهام (تهران: نشر آگه، 1373 ) چ اول، ص 220 به بعد.

در این زمینه ن . ك. به: فرشاد شریعت، جان لاك و اندیشه آزادي، .

چاپ اول، 1380 ، نشر آگه، نویسنده محترم پس از تشریح دیدگاه ها جمع بندي خاصی از خود

ارائه داده است.

ن. ك. به: فصل دوم کت اب اول جستاري در فهم بشر، جان لاك، تلخیص پرینگل .

پتیسون، ترجمه رضازاده شفق (تهران: نشر شفیعی، 1381 ) همچنین براي مطالعه بیشتر در این

زمینه ن . ك: به خندان، علی اصفر، ادراكات فطري، چاپ اول، 1383 ، نشر طه، فصل

پنجم.

البته امروزه وجود یک رشته ادراکات ناخودآگا ه که همیشه در ذهن حاضر نیست و در .

وقت نیاز به ذهن می آید، پذیرفته شده است.

6. Sensation.

7. Reflection.

اي. جی. اوکانر، جان لاك، ترجمه خشایار دیهیمی (تهران: نشر کوچک، 1378 ) چ اول، .

. ص 31

اگر مراد لاك، آن چیزي باشد که از ظاهر این عبارات بر می آید، یع نی رابطه بین تصور .

موضوع و تصور محمول برقرار شده باشد، مسلماً این سخن صحیح نیست؛ همان طور که در

قسم سوم هم رابطه میان دو تصور امکانی است؛ تلازم در خارج است که ناشی از تحقق علت

آن است.

از نظر لاك، ذهن در مشاهدات و دریافت هاي حسی مانند آیینه نه قادر است در آن .

چه دریافت می کند تصرف کند و نه قادر است آن چه را که در مقابلش قرار گرفته منعکس

نکند، کاملاً منفعل است.

لاك در این جا جواهر را از حکم به مطابقت یا واقع استثنا می کند. .

همچنین ن. ك. به: فقره 6 فصل 3 کتاب اول جستار. .

٧۵

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

. ن. ك. به: جستار، کتاب اول، فصل 3، فقره 13 .

. ن. ك. به: جستار، کتاب چهارم، فصل 3، فقره 19 .

فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین اعلم (تهران : .

. نشر علمی و فرهنگی، 1370 ) چ دوم، ص 143 و 144

جان لاك، رساله اي در باب حكومت، ترجمه حمید عضدانلو (تهران : .

. نشر نی، 1387 ) چاپ اول، شماره 15

. جستار، کتاب 4، فصل 3، فقره 19 .

. رسالهاي در باب حکومت، شماره هاي 135 و 6 .

. ن. ك. به: رسالهاي در باب حکومت، شماره هاي 6 و 7 و 8 .

بلوم در این باره می گوید این شیوه اي است که لاك به کار گرفته تا مقصود خود و .

نظریۀ حقوق طبیعی ها بزي را لابلاي کلمات و در پوشش حقوق طبیعی سنتی بیان کند. ن. ك.

ویلیام بلوم، نظریه هاي نظام سیاسی، ترجمه احمد تدین (تهران: نشر آران، 1373 ) چاپ اول،

. ج 2، ص 620

. رسالهای در باب حكومت، شماره هاي 123 و 124 و 88 .

. رسالهای در باب حكومت، شماره 135 .

. همان، ش 95 .

. همان، ش 96 .

. ویلیام تی بلوم، پیشين، ج 2، ص 627 625 .

. رسالهای در باب حكومت، شماره 99 .

. بلوم، پیشين، ج 2، ص 632 633 .

. لئو اشتراوس، پیشين، ص 248 .

. رسالهای در باب حكومت، شماره 95 .

جین همپتن، فلسفه سیاسي، ترجمه خشایار دیه یمی (تهران: نشر طرح نو، .

. 1385 ) چاپ دوم، ص 111

. رسالهای در باب حكومت، شماره 134 .

. همان، شماره 243 .

٧۶

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

. همان، شماره 97 .

. همان، شماره 208 .

. ن. ك. به: رسالهای در باب حكومت، شماره 116 .

. جین، همپتن، پیشين، ص 125 .

. رسالهای در باب حكومت، شماره 122 .

. همان، شماره هاي 119 تا 121 .

. ن. ك. به: رسالهای در باب حكومت، شماره 46 .

. همان، شماره هاي 138 و 180 و 182 .

. رسالهای در باب حكومت، شماره 22 .

. 61 و 63 ،60 ، ن. ك. به رسالهای در باب حكومت، شماره هاي 57 .

براي مطالعه بیشتر ن . ك. به بار بارا آرنیل، جان لاك و دفاع اقتصادي .

از استعمار، ترجمه علی شهبازي، جمله اطلاعات سیاسی و اقتصادي، شماره 116

.115

براي مطالعه بیشتر ن . ك. به: وین گلاسر، اندیش هاي لیبرالیستي لاك .

و مشاركت وي در برده داري، ترجمه عبدالرحیم گواهی، مجله اطلاعات

. سیاسی و اقتصادي، شماره 120 119

. ن. ك. به رسالهای در باب حكومت، شماره 34 .

مک فرسون در مقدمه اش بر رساله دوم حکومت لاك سعی دارد این مطلب را بر .

اساس اظهارات خود لاك توضیح دهد . به جز شماره هایی که او اشاره کرد ( 157 و 158 و

140 ) موارد دیگري مثل شماره هاي 85 و 138 و 174 از این کتاب قابل استشهاد است.

محمدحسن اصل روستا بازدید : 179 شنبه 13 اسفند 1390 نظرات (0)

بي ثباتي و هرج و مرج سیاسي، التزام مطلق

فرد به تبعیت از رأي اكثریت را در مرحلة

اول قرارداد لازم مي داند. ٣٣

لاك دربارة مقابلة اقلیت ستم دیده با

اعمال غير قانوني و غير عادلانة حاكم مي گوید:

اینكه یك یا تعدادي از افراد ستم دیده

بخواهند جایي كه بدنة مردم نفعي در آن

نمي بیند، مزاحمتي براي حكومت ايجاد كند، به همان

اندازه، غير ممكن است كه دیوانه اي افسار

گسیخته یا یك سرمست ناخشنود بخواهد دولتي

مستقر را سرنگون كند؛ چرا كه مردم، تمایل

چنداني به پيروي از هیچ یك از آا ندارند. ٣٤

یعني در شرایطي كه واقعاً به اقلیت ظلم

شده، در صورتي كه اكثریت حاضر به همدردي با

آا نباشد، لاك از كنار موضوع مي گذرد .

ناسازگاري این موضع گيري با شعارهاي حق

طلبانه و آزادي خواهانه، قابل اغماض نیست.

مسئله رضایت

خصوصیت دیگر نظریه لاك، این است كه

اعتبار قرارداد و آمریت سیاسي حاصل از آن

را بر اساس رضایت افراد توجیه مي كند؛ ب ر

خلاف هابز كه از نظر او فرقي نمي كرد افراد

از سر رضایت، حكومت را پذیرفته باشند یا

ترس. او میان حكومت هاي تأسیسي و اكتسابي

از حیث مشروعیت تفاوتي قائل نبود . علي هذا

دلیل این كه افراد ملزم به اطاعت از نظام

سیاسي و حكومت هستند، از نظر لاك، این است

كه خودشان ب ا رضایت، این آمریت را واگذار

كرده اند.

لكن مشكل این است كه در جوامع واقعي،

از روي رضایت 􀐴 این طور نیست كه افراد عملا

خاطر، عضویت در جامعه را انتخاب كنند و

سپس جامعه سیاسي را بنیان ند . آا از

ابتدا در آن جامعه به دنیا مي آیند و

ميراث دار پدرانشان هستند . چنان كه خود لاك

۶٢

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

اذعان دارد اسلاف و پدران نمي توانند

د به اطاعت از حكومتي 􀐟 فرزندانشان را مقی

بكنند كه خود، تسلیم آن شده اند . ٣٥ این كه

كسي با میل و رغبت، عضویت كشوري را براي

زندگي انتخاب كند و با توافق و رضایت

صریح، خود را ملزم به اطاعت از قوانين آن

حكومت بگردا ند، یك اتفاق نادر و استثنایي

است. بر اساس توافق تاريخي نمي توان شكل گيري

جوامع موجود را توجیه كرد.

همپتن مي گوید: ٣٦ طرف داران نظریه قرارداد

غالباً اظهار مي دارند رضایت و توافق یا

قرارداد در استدلال آا صرفاً رخدادي فرضي

است نه تاريخي و واقعي، لكن همان طور كه از

قول رونالد دوركين نقل مي كند قرارداد فرضي،

قرارداد نیست و نمي تواند نافذ باشد.

قرارداد فرضي و خیالي كه هرگز در عمل منعقد

نشده، هیچ گاه نمي تواند ما را مكلف به چیزي

سازد و فرمان روایي واقعي را توضیح دهد.

لاك، معترف است صرف اطاعت از قوانين یك

حكومت و به ره مندي از امتیازات و امنیت آن

فرد را عضو جامعه و تابع دائمي آن نمي كند .

چنانكه حتي ممكن است بیگانگان تمام عمر خود

را با این شرایط تحت حكومت دیگري بگذرانند،

ولي عضو آن جامعه سیاسي محسوب نمي شوند . او

تصریح مي كند:

هیچ چیز نمي تواند فرد را به چنين كاري

وادارد مگر این كه او قرارداد و تعهد خود

اعلام دارد و 􀐀 نسبت به آن جامعه را صراحتا

وارد آن شود. ٣٧

در غالب موارد كه فرد از ابتدا در این

جامعه زندگي مي كرده و قرارداد یا اعلان

رضایت صريحي در كار نیست، مسئله را چگونه

باید توجیه كرد؟ لاك مي گوید در این جا با

توافق ض مني، فرد خود را تابع حكومت كرده

است. در پاسخ به این كه از كجا مي توان به

۶٣

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

این مطلب پي برد، مي گوید:

هر انساني كه بخشي از قلمرو دولتي را به

مالكیت خود در آورده و از آن بهره مند مي شود،

به طور ضمني، توافق خود را اعلام كرده است ...

تا زماني كه از مزایاي آن بهره مند مي شود،

موظف به اطاعت از قوانين آن حكومت است ...

فرد نمي تواند براي حفظ و ادارة اموال خود

وارد جامعه اي شود به دیگران بپیوندد و

قانون آن جامعه بر اموال او حاكم نباشد .

نمي توان تصور كرد زمين فردي كه مالكیت آن

توسط قوانين جامعه اداره مي شود، از قلمرو

حكومتي كه مالك زمين، تابع قوانين آن است، جدا

و مستثني باشد ... تنها در صورت گردن ادن به

قوانين آن حكومت است كه فرد نسبت به اموال

خود مستحق است ... وظیفة تبعیت فرد از حكومت

با مالكیت زمين آغاز و با ختم مالكیت پایان

مي پذیرد. از این رو اگر مالكي كه با توافقي

ضمني تابعیت حكومت را پذیرفته است بخواهد با

بخشیدن، فروختن و یا به هر وسیلة دیگري به

مالكیت خود در آن قلمرو خاتمه دهد، چنين فردي

آزاد است كه خود را به جامعه سیاسي 􀐴 كاملا

دیگري پیوند زند. ٣٨

لاك در ادامه، میان عضویت و تابعیت حاصل

توافق ضمني و آن جا كه حاصل تواف ق و رضایت

صریح است، فرق مي گذارد در فرض دوم مي گوید

فرد همیشه موظف است تابع دولت بماند و هرگز

نمي تواند به وضعیت آزاد طبیعي برگردد؛ مگر

اینكه به طور قهري، آن دولت منهدم شود یا

خود دولت، فرد را از عضویت محروم كند . وجه

میان توافق صریح و توافق ضمني در 􀐔 این تفریق

سخن لاك معلوم نیست . از این گذشته، تكلیف

افرادي كه در این جامعه زندگي مي كنند، ولي

نه به اعلان صریح رضایت اقدام كرده اند و نه

مالك زمیني هستند تا مشمول توافق ضمني باشند

چه مي شود؟ جالب است بدانیم در انگلستان

زمانه لاك، توده هاي مردم از مالكیت زمين

محروم بوده اند و زمين به صورت تیول دستگاه

سلطنتي در قبال پرداخت سهم سلطنت به برخي

۶۴

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

خواص واگذار مي شد و مردم به عنوان رعیت در

آن كار مي كردند و سهمي از محصول را دریافت

مي كردند.

مشكل اساسي تر در مسئله رضایت، این است

كه به هیچ رو نمي توان ادامة زندگي تحت لواي

حكومت توسط توده هاي مردم را در شرایطي كه

چاره اي جز این ندارد و مهاجرت به كشورهاي

دیگر بسیار پرهزینه و نامحتمل است، حاكي از

نوعي رضایت و توافق دانست . حتي اگر توافق

صریح خود را اعلان كنند، ممكن است از سر

ناچاري و ترجیح حكومت فاسد بر هرج و مرج و

فقدان حكومت باش د؛ نه رضایت قلبي از عملكرد

دولت. ممكن است در خصوص حكومت هایي كه

انتخابات آزاد دارند، گفته شود مشاركت در

رأي دادن صرف نظر از موافقت یا عدم

موافقت با نتیجة انتخابات نشانة اعلان

رضایت و عضویت آنان در جامعه سیاسي است .

لكن این توجیه هم با مشكلات عدیده اي

، تكلیف كساني كه در 􀐴 روبه روست: اولا

انتخابات شركت نمي كنند، چه مي شود؟ ثانیاً،

شركت در انتخابات هم ممكن است از سر ناچاري

یا دفع افسد به فاسد یا هر انگیزة دیگري

باشد و با رضایت قلبي رأي دهنده نسبت به

حكومت همراه نباشد . اساساً هر ایده اي كه

بخواهد در قالب الگو ي قرارداد، تأسیس جامعه

سیاسي را بر پایة رضایت قلبي همة آحاد جامعه

و موافقت آا با شرایط زندگي مشترك جمعي

در تطبیق با واقعیت جوامع 􀐴 توجیه كند، عملا

مشكل خواهد داشت؛ زیرا پیش فرض هایي با خود

دارد كه از تحلیل درست ماهیت پیوند میان

افراد و عناصر مقوم اجتماع قاصر است.

نظریات كارگزاري كه همة اختیارات هیئت

حاكم را ناشي از اعطاي آن از سوي افراد

مي داند با اشكال دیگري نیز روبه رو است آن،

اینكه در برخي شئون اجتماعي و حكومتي كه

۶۵

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

تردید نیست دولت در این زمینه ها وظایف و

اختیاراتي دارد، وقتي از دریچة فردي به

مسئله نگاه مي كنیم، در حوزة حقوق و

اختیارات فردي قرار نمي گيرد و فرد، واجد آن

نیست تا بخواهد آن را به حاكم واگذار كند؛

مواردي مثل مجازات متجاوزین به حقوق جمعي و

نقض كنندگان هنجارهاي اجتماعي، پیشبرد

آرمان هاي انساني دخیل در نظام مطلوب

اجتماعي، آموزش و تربیت نسل جدید ، تأمين

اجتماعي افراد ناتوان و آسیب پذیر و خلاصه،

اموري كه از توان و قدرت و اختیار یا

وظیفه و خواست فرد خارج است و به هویت

اجتماعي حكومت مربوط مي شود.

مالكیت و آزادي

صیانت از مالكیت خصوصي در اندیشة لاك،

اشاره 􀐴 جایگاهي محوري دارد . همان طور كه قبلا

داشتیم، او غایت عمدة تشكیل جامعة مدني و

دولت را حفظ اموال شهروندان مي داند . لاك،

فصل پنجم رسالة دوم حكومت را به موضوع

مالكیت اختصاص داده است، مي گوید : خداوند

كه جهان را مشتركاً به انسان ها عطا فرموده،

عقل استفاده از آن را نیز در اختیار آنان

قرار داده است . از آن جا كه هر فرد، مالك

كار خویش است، آن بخش از طبیعت مشترك را كه

با كار خود درآمیخته یا چیزي به آن

افزوده، به نحو اختصاصي مالك مي شود و

دیگران حق تصرف در آن را ندارند . حد و مرز

به 􀐴 این مالكیت خصوصي، فقط این است كه اولا

قدر كافي براي بهره برداري دیگران در طبیعت

باقي مانده باشد و ثانیاً فرد مالك، توان

بهره برداري از آن چه را كه به دست آورده، تا

قبل از فاسد شدن آن داشته باشد و آن مواهب

خداداده تباه نشود.

این مقدار تلاش لاك در تثبیت مالكیت

۶۶

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

خصوصي، هنوز براي ايجاد انگیزه براي تولید

ثروت در حدي كه اهداف سیاسي او در ظرف

زمانه اش اقتضا مي كند، كافي نیست . بنابراین،

در ادامه به اختراع پول اشاره مي كند. پول،

شيء بادوامي است. جاي گزیني آن بر اساس

توافقي كه در جامعه مدني صورت مي گيرد به

جاي اموالي كه مالك، توان بهره برداري فعلي

از آن را ندارد، نگراني مالكان را كه مایل

به ا نباشت ثروت بیش از حد مصرف خود هستند،

رفع مي كند. از نظر لاك، حدود عادلانة

ي اموال ندارد . 􀐟 دارایي، ربطي به وسعت كم

صرفاً به شرط عدم تباهي مربوط مي شود كه آن

هم با تبدیل اموال به پول و سرمایه هاي

فاسد نشدني حل مي شود . لاك در این رابطه،

ضمن اذعان به جواز تملك نابرابر و بیش از

مصرف و مفید بودن اختراع پول هیچ محدودیتي

براي مالكیت خصوصي و انباشت ثروت فردي در

جامعه قائل نمي شود. ٣٩

لاك، مالكیت را یك اصل طبیعي مي داند كه

مقدم بر جامعه مدني و دولت و قوانين موضوعة

آن، اعتبار دارد؛ به نحوي كه عمده ترین دلیل

تشكیل جامعه مدني را صیانت از مالكیت

شهروندان مي داند. از نظر او اعتبار اصل

مالكیت خصوصي و مشروعیت مال اندوزي بي حد و

حصر براي افراد، ناشي از جامعة سیاسي و

قرار و مدارهاي آن نیست . بنابراین، حاكم

فراتر از آن چه بر اساس رضایت افراد به او

اعطا شده، آمریتي نسبت به دارایي ه اي آنان

ندارد. دولت نمي تواند بدون رضایت اكثریت بر

اموال و دارایي هاي افراد مالیات ببندد . حتي

فاتح در جنگ در عين این كه اگر جنگ عادلانه

باشد، به عنوان تاوان جنگ حق دارد متعرض

جان مغلوبان شود و سلطة مطلق بر زندگي

آنان دارد، اما نمي تواند به دارایي هاي آنان

دست اندازي كند. ٤٠

۶٧

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

نگاه لاك به مالكیت خصوصي، یك جهت گيري

پایه اي براي اندیشه اقتصاد كلاسیك بوده است

كه بعداً به تدریج شكل گرفت . رفع اتهام

اخلاقي از حرص فردي براي مال اندوزي بیشتر و

بلكه سودمند تلقي كردن آن براي جامعه و حتي

كارآمدتر دانستن آن نسبت به فضیلت ان فاق

براي بهبود وضع فقرا، اولویت جنبة اقتصادي

دولت نسبت به جنبة سیاسي آن و دولت را

صرفاً وسیله اي براي تضمين حقوق و مقاصد

افراد قلمداد كردن، اینها جرقه هاي فكري با

اهمیتي در امتداد اندیشه لاك است كه پشتوانه

شكل گيري سرمایه داري در غرب واقع مي شود.

ضلع دیگر ي كه باید به این مجموعه افزود،

باز تعریف آزادي و تأكید بر حقوق و

آزادي هاي فردي در مقابل خودكامگي حاكمان

توسط لاك مي باشد او تأكید مي كند:

انسان تحت سلط ه هیچ اراده یا منع قانوني

قرار ندارد؛ مگر اراده و قانوني كه تصویب

آن برحسب اعتمادي باشد كه خود مردم به

قانون گذار داشته اند... آزادي آن نیست كه هر

كس هر چه مي خواهد انجام دهد ... آزادي، آن

است كه براي تعقیب خواسته هاي خود در چارچوب

قانون حركت كنیم و تابع خواسته هاي بي ثبات،

متزلزل، نامعلوم و مستبدان ه دیگران قرار

نگيريم. ٤١

تأكید اصلي لاك بر رهایي از محدودیت و

تجاوز قدرت هاي خودسر است . اما به موازات

آن، گوشزد مي كند در جایي كه قانون نیست،

این رهایي هم حاصل نمي شود؛ زیرا در شرایط

هرج و مرج، فرصتي براي استفاده از آزادي

باقي نمي ماند. لاك، مسئولیت پذیري در قبال

قوانين را به عنوان شرط دروني دخیل در

آزادي تلقي مي كند. همان طور كه حاكمیت قانون

در جامعه را شرط بيروني تحقق و فعلیت آزادي

به معناي درست كلمه مي داند . لذا

مي گوید اگر فرد نتواند به درجه اي از بلوغ

۶٨

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

عقلي برسد كه توانایي شناخت قانون و

مسئولیت پذیري در قبال آن را داشته باشد،

نمي توان او را انساني آزاد و مختار دانست و

تا زماني كه این چنين است باید مانند

كودكان و سفیهان تحت سرپرستي دیگران باشد .

همان طور كه ما آزاد به دنیا آمده ايم، عقلاني

نیز زاده شده ايم. اساس آزادي انسان بر عقل

او استوار است . اگر به فردی بیش از آن که

عقل او بتواند راهنمایش باشد آزادی نامحدود

بدهیم، موقعیتش را به سطح یك حیوان وحشي

تنزّل داده ايم. در وضع طبیعي كه هیچ قدرت

فائقة قضایي براي حفاظت از حقوق و رفع

منازعات در كار نیست و هر كس ناچار است

خود با استفاده از خشونت در مقابل مهاجمان،

حافظ منافع خویش باشد، آزادي نامحدود و

بدون مسئولیت به معناي رهایي فرد در

اجتماع جانوران وحشي است. ٤٢

لاك بر خلاف هابز و بسیاري از متفكران

لیبرال بعد از خود، در بیان آزادي، صرفاً به

جنبة سلبي آن، یعني عدم سلطة دیگران و

مطابقت عمل با میل فاعل اكتفا نمي كند. بیان

او در بحث نظري، ظرفیت این را دارد كه

محتواي آزادي را در جوهرة خود عقلاني و

اخلاقي تفسير كند . به تعبير دیگر، این حق

انساني را در ذات خود با تكالیف و

مسئولیت هاي وجداني و عقلاني توأم مي داند .

اما سمت گيري عملي او در اینجا كه پس از وي

بیشتر الهام بخش بوده متمركز بر دفاع از

آزادي شهروندان در مقابل خودكامگي حاكم ان

و ممانعت از نقض چارچوب هاي قانوني توسط

حاكمان در عرصة داخلي است . و البته این

اصل مهم در فلسفه اجتماعي است، لذا همواره

لاك به عنوان یك متفكر آزادي خواه و مدافع

حقوق انساني كه شایسته است اندیشه هایش

براي بشر، سرمشق باشد، مورد ستایش واقع

۶٩

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

شده است.

نگاه انتز اعي به آثار لاك، همين برداشت را

تداعي مي كند، اما در عملكرد سیاسي او

􀐴 شواهدي بر خلاف این امر مي بینیم كه معمولا

به آا اشاره نمي شود. گمان مي رود واقع بیني

علمي اقتضا مي كند یك بار دیگر اظهارات او

را در ظرف تاريخي زمانه و متن زندگي اش تفسير

كنیم؛ در این صورت به فهم عمیق تر و

ریشه یابي بهتر نظریه لاك و رفع برخي

برداشت هاي ساده انگارانه از آراء او كمك

خواهد شد.

سده ١٧ قرن پيروزي كامل آموزه هاي سیاسي،

اقتصادي و فرهنگي مدرن بر آموزه هاي سنتي در

اروپاست. نمود این پيروزي ها در انگلستان،

بارزتر است . محدودیت و مشر وطیت سلطنت و تن

ن پارلمان در عرصه 􀐟 دادن آن به قوانين مدو

سیاسي، رفع موانع از آزادي تجارت

سرمایه داران در عرصه اقتصادي، پذیرش اصول

لذتاندیشانه و سودانگارانه در عرصه اخلاق و

مداراي مذهبي و تفكیك دین از سیاست در عرصه

مذهب از دست آوردهاي این دوران است . همه

اینها چیزي نبود جز خواسته هاي طبقة جدید

بورژوازي كه توانسته بود نظام حاكم را همسو

با آرمان هاي خود متحول كند . آنان كه

اقتدار باقیمانده از نظام فئودالي و

نابردباري مذهبي كلیساهاي رسمي را مانع خود

مي دیدند، طالب محدودیت حكومت و گسترش تساهل

و آزادي عمل بیشتر بود ند . در این شرایط،

مسئله مالكیت و مصونیت اراضي مالكان و

اموال بازرگانان از مداخلة دولت، اهمیت دو

چندان پیدا كرد.

باید خاطرنشان كرد این شعارها در جهت

منافع اشراف و مالكان مستقل و طبقة میاني

نوپا شكل گرفته بود؛ نه دهقانان فاقد زمين

و كارگران روزمزد . لذا تودة كشاورزان و

محمدحسن اصل روستا بازدید : 165 شنبه 13 اسفند 1390 نظرات (0)

وضع طبیعي همواره در معرض این است كه با

پیش آمدن كمترین اختلاف به وضع جنگي تبدیل

شود؛ لذا وضع پایدا ر و قابل اطمیناني

نیست.

در مقایسة وضع طبیعي و وضع جنگي لاك باید

گفت وضع طبیعي كه در آن فراواني، صلح،

همزیستي و آرامش، حاكم است و بدون وجود یك

قدرت مافوق، افراد آسوده از حقوق خویش در

اندیشة حفظ حقوق بشر و منافع همنوعان هستند

و همة آرمان هاي دیدگاه هاي سنتي و نظریه هاي

كلاسیك حقوق طبیعي در آن نمایش داده شده،

مجال تحقق و 􀐴 لي است كه عملا 􀐟 صرفاً یك وضع تخی

پایداري نمي یابد. آنچه در جوامع، واقعیت

دارد، كمبود كالاهاي مورد رغبت، تنازع بر

سر منابع، تزاحم منافع، زیاده طلبي افراد

ي و تجاوز دیگ ران 􀐅 خودخواه و نگراني از تعد

است از این رو آن چه در واقع امر مي توان به

طور طبیعي وقوع آن را قبل از تشكیل وضعیت

مدني انتظار داشت، چیزي جز وضعیت جنگي

نیست. ضرورت تأسیس حكومت مدني از این

وضعیت بر مي خیزد؛ نه آن وضع آرماني.

وضع جنگي لاك كه پل ارتباطي میان وضع

طبیعي و وضع مدني است از جهت نوع نگاه

به انسان و طبیعت او مانند وضع طبیعي هابز

است. لاك براي پي ریزي بنیاد دولت با عدول

از وضع طبیعي آرماني به وضع جنگي از نگاه

عقلگرایانه سنت حقوق طبیعي به طبیعت گرایي

هابزي بر مي گردد. در وضع جنگي، امیال و

عواطف فردي حاكمیت دارد . مهم ترین اصل ، همان

صیانت از ذات و مقابله با عوامل تهدیدِ آن

است. در این وضعیت، آن قانون طبیعي كه

حاكمیت دارد، معطوف به انگیزش هاي مبتني بر

امیال و بیزاري هاست، یعني همان مفهوم هابزي

وصف طبیعي؛ نه قانون طبیعي به معناي اصول

۵٢

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

جاودانة عقلي داراي اعتبار ذاتي كه مد نظر

ادراكات 􀐴 مكتب حقوق طبیعي است . لاك كه قبلا

فطري را كنار گذاشته و نوعي قواعد عملي

طبیعي را جاي گزین نموده، معتقد است آن چه در

وجود انسان ها حك شده و قانوني كه طبیعت

انسان، آن را مي شناسد و مطابق آن عمل

مي كند، همان قانون معطوف به امیال و

بیزاري هاست. نقش عقل در ا ین وضعیت عقلانیت

ابزاري در خدمت عمل گرایي مصلحت اندیشانه و

منفعل از عواطف و امیال است؛ نه عقل

غایت اندیش كه به نور فطرت، نوامیس الهي را

در طبیعت باز مي تاباند. و همين عقل ابزاري

است كه براي تأمين صلح و امنیت و حراست از

دارایي ها حكم به ضرورت تأسیس وضع مدني

مي كند.

بنابراین، در مقایسه میان لاك و هابز در

مقام تبیين روند تأسیس جامعة سیاسي باید

بگوییم این دو از جهت مباني انسان شناسانه

و روش معرفتي، اختلاف اصولي ندارند . آنچه

موضوع اختلاف میان این دو است، اولویت بندي

میان خواسته هاي بشري و حدود اختیارات دولت

در حكومت مدني است . به نظر مي رسد این تحلیل

از اظهارات لاك به حقیقت نزدیك تر باشد كه

بخش هاي الهیاتي و عقل گرایانة عبارات او در

تشریع وضع طبیعي، صرفاً پوششي تزئیني و عامه

پسند براي اظهار وفاداري به سنت فكري

زمانه و رفع اتهام بدعت از خود هستند كه او

موفق شده اس ت از این طریق، نظریه سیاسي

خود را كه ریشه در همان مباني نظریه هابز

دارد، به مخاطبان القا كند. ٢٠

قرارداد اجتماعي

لاك در فصل هفتم رسالة دوم حكومت براي

تبیين جامعه سیاسي، ابتدا به زمینه هاي

طبیعي نیاز و رغبت انسان ها در پیوند با

۵٣

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

همنوعان اشاره مي كند و از نمو نه هایي مثل

ازدواج و تشكیل خانواده سخن مي گوید. ولي در

ادامه گوشزد مي كند. كه این قبیل اجتماعات

با جامعه سیاسي متفاوت است . جامعه سیاسي

وقتي شكل گرفته است كه بر اساس میثاق و

واگذاري از جانب شهروندان، یك مرجع مشترك

داراي آمریت تقنیني، قضایي و اجرایي به

وجود آمده باشد.

اگر سؤال شود این افراد كه در نتیجة

تشكیل دولت و قرار گرفتن تحت حاكمیت آن،

بسیاري از آزادي هاي خود را از دست مي دهند،

با این اقدام چه هدفي را دنبال مي كنند؟ به

عبارت دیگر، غایت دولت چیست؟ پاسخ لاك، این

هدف اصلي انسان از پیوند خوردن در » است كه

درون یك جامعه سیاسي و قرار دادن خود تحت

یك حكومت، حفظ و مراقبت از مالكیت و

البته مقصود او از .« دارایي خویش است

مالكیت یا دارایي شامل حیات، آزادي و

اموال مي شود، منحصر به معناي رایج دارایي

نیست. ٢١

سپس اضافه مي كند در وضع طبیعي، سه خلأ

وجود دارد كه راه حل آن تشكیل دولت است:

یكي فقدان قانون شناخته شده و مورد

توافق. گرچه قوانين طبیعي براي عقل روشن

است، اما نوع مردم كه در بند خواسته هاي

نفساني اند، استعداد درك آن را به نحوي كه

سرمشق عمل آا باشد، ندارند . دوم، فقدان

داور بي طرف و مورد وثوق همة طرف ها . سوم،

فقدان آم ریت و قدرت اجرایي براي تصمیم گيري و

پیشبرد امور . از نظر لاك، اقتدار قدرتي كه در

جامعه شكل مي گيرد، ناشي از میثاق میان افراد

و تفویض از جانب آاست؛ نه اتكا به اراده

تشریعي خداوند و نه اتكا به برخورداري از

صلاحیت هاي اخلاقي یا همسویي با ارزش ها و

آرمان هاي جاودانه انساني كه متكي به

پیش آگاهي هاي عقلي است.

جامعه سیاسي، زماني پدید مي آید كه اعضاي

۵۴

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

آن از همة حقوق طبیعي خود صرف نظر كنند و آن

را در اختیار اجتماع بگذارند . در این

جامعه، آمرین منتخب مردم بر اساس قوانیني

كه خودِ جامعه وضع كرده است، اختلافات میان

افراد را داوري مي كنند و به تنبیه مجرمان و

متعدیان به موازین و حقوق دیگران

مي پردازند. همچنين قدرت تصمیم گيري در جنگ و

صلح و دفع آسیب هایي كه از خارج به جامعه

وارد مي شود و نیز حق وضع مقررات محدود

كننده براي سامان دادن امور به جامعه

واگذار مي شود. جامعه، این حق را دارد كه

در صورت نیاز براي پیشبرد این امور، نيروي

افراد را به كار بگيرد.

در این جا یك تفاوت مهم میان دیدگاه هابز

و نظریة لاك قابل توجه است . قرارداد هابز،

مسبوق به وضعیتي است كه حق و باطل در آن یك

امر شخصي و متكثر است . علي هذا تشخیص

حاكمیت ناشي از قرارد اد، در مقام تعیين حق

و باطل و عدالت و بي عدالتي، فصل الخطاب است .

منبع مشروعیت قوانين و حقوق، ارادة خود

حاكم است؛ بدون این كه یك معیار فوقاني

براي سنجش درستي اقدام او وجود داشته باشد .

حاكم، كارگزار مردم نیست و در برابر آا

پاسخ گو نیست؛ زیرا اساساً قرارداد بين مردم

و حاكم منعقد نمي شود، بين خود آحاد جامعه

توافق مي شود قدرت مطلق به حاكم واگذار

شود.

لكن در نگاه لاك، مسئله، این طور نیست .

او حاكمیت را كارگزار آحاد جامعه مي داند

كه اختیارات او در تقنين و اجرا مطلق نیست .

در فصل ١١ رساله دوم حكومت مي گوید:

[قدرت ق انون گذاري ] آن قدرتي نیست كه

بتواند خودسرانه و مستبدانه زندگي و سرنوشت

مردم را تعیين كند ... این قدرت نمي تواند بیش

از قدرتي باشد كه آن افراد در وضعیت طبیعي

۵۵

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

و پیش از ورود به جامعه از آن برخوردار

بودند و آن را تسلیم جامعه كردند؛ زیرا هیچ

كس نمي تواند قدرتي ر ا بیش از آن چه خود داري

آن است، به دیگري تفویض كند . همچنين هیچ كس

داراي قدرت خودسرانه و مستبدانه اي نیست كه

بتواند آن را بر خود یا دیگري اعمال كند و

زندگي خود و یا زندگي و دارایي دیگري را

نابود سازد ... حداكثر مرزهاي قدرت

قانون گذاران، محدود به خير و صلاح هم گاني جامعه

است... مقرراتي كه قانون گذاران براي اعمال

و رفتار دیگران و خود وضع مي كنند باید با

قانون طبیعت، یعني با خواست خداوند هم آهنگ

باشد. ٢٢

سؤالي كه باقي مي ماند، این است كه چه ساز

و كاري براي بازداشتن حاكمیت از سوء

استفاده از قدرت و همسویي آن با اصول و

موازین ارزشي و جهت گيري آن به سوي خير و صلاح

واقعي مردم وجود دارد؟ این سؤال از نظریة

لاك از دو جهت قابل تأمل است : یكي این كه از

جهت نظري آیا مباني معرفتي و تجربه گرایي لاك

در كتاب جستار، مجالي براي توجیه این اصول به

نحو ذاتي و فراتر از توافق مردم یا اراد ة

از این جهت در 􀐴 حكومت باقي مي گذارد؟ فعلا

مي گذريم. دوم، این است كه چه تضمیني وجود

دارد توافق و انتخاب اكثریت آحاد جامعه،

منطبق با اصول و خير و صلاح واقعي باشد؟ لاك

در الگوي عملي اش براي همسویي عملكرد دولت

با خير عمومي، چه تمهیدي اندیشیده است؟ در

اینجا به دو عنصر مهم در نظریة لاك مي رسیم

كه آشكارا در مقابل هابز قرار مي گيرد: یكي،

رضایت و دوم، اكثریت.

مسئله اكثریت

در فصل هشتم رسالة دوم حكومت مي گوید:

آزاد، برابر و 􀐀 از آن جا كه انسان ها طبیعتا

مستقل هستند، هیچ كس را نمي توان از حقوق

طبیعي محروم ساخت و بد ون خواست و میل اش او

۵۶

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

را تحت سلطه دیگري قرار داد. ٢٣

تنها راه براي این كه فرد از آزادي

طبیعي اش محروم گردد و تحت حاكمیت جامعه در

آید، این است كه خود او آزادانه با دیگران

به توافق برسد . به عبارت دیگر، مشروعیت

حكومت، ناشي از رضایت و توافق آحاد جامعه

است.

اما مس لماً توافق همة افراد در همة امور،

ي از وضع 􀐟 عملي نیست بنابراین لاك براي تفص

جنگي به ناچار بر توافق اكثریت تكیه

مي كند. سپس در پاسخ به این سؤال كه چرا

اكثریت را به اقلیت ترجیح مي دهد، مي گوید

جامعه به منزلة بدن یكپارچه اي است كه توسط

توافق فرد فرد اعضا به وجود آمده و براي

حركت جمعي باید از حداكثر توان برخوردار

باشد. اگر تصمیم اكثریت را تصمیم كل به

شمار نیاوريم، با توجه به تشتّت عقاید و تضاد

علایق، جلب رضایت همگاني غير ممكن است . مسلماً

ترجیح نيروي ضعیف تر اقلیت بر توان قوي تر

عمل » ، اكثریت، خلاف حكمت است . بنابراین

اكثریت، همان عمل كل به شمار مي آید و بر

اساس قانون طبیعت و عقل، قدرت اكثریت همان

٢٤.« قدرت كل است

ویلیام تي . بلوم در نقد این فراز از

سخن لاك مي گوید او مسئله را شبیه مسئله

فیزیك مي بیند. شماره و تعداد را عامل اصلي

نيرو و قدرت قلمداد كرده است؛ در حالي كه

در عمل، این طور نیست . گویي لاك مانند 􀐴 معمولا

هابز، زور و قدرت فائقه را عامل تعیين

كننده حق و مشروعیت مي داند. سپس در ادامه

به او خرده مي گيرد كه قوانين طبیعي لاك، ناظر

به حقوق فردي بود، ولي فرمول بندي او در

اینجا جمع گرایانه به رأي اكثریت توجه كرده

است. تضمیني براي ممانعت از زورگویي اكثریت

نسبت به اقلیت با خود به همراه ندارد. ٢٥

۵٧

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

نكتة ظریفي كه در تعابير لاك، قابل تأمل

آن چیزي كه در » : است، این است كه مي گوید

عمل، سازندة یك نظام سیاسي است، چیزي نیست

جز توافق تعدادي از انسان هاي آزاد كه

توانایي آن را دارند تا اكثریتي را متحد

٢٦ یعني .« سازند و جامعه اي سیاسي تشكیل دهند

لاك هم به نوعي اقلیت بانفوذ را پشتوانه

قدرت مي داند، نه اكثریت تودة مردم را .

همان طور كه در لیبرال دموكراسي هاي امروزي هم

با یك رأي اكثریت ساختگي 􀐴 مي بینیم معمولا

متكي به ثروت و نفوذ و بمباران تبل یغاتي یك

اقلیت كوچك مواجهیم . بلوم در این رابطه،

مطلبي از مك فرسون نقل كرده است كه گویاي

مقصود نگارنده است:

جان لاك، تنها بر این عقیده بود كه اقلیتي

از افراد مي توانند از نظر سیاسي، همیشه فعال

باشند و اینها همان افرادي هستند كه در

رسالة دوم به عنوان جویندگا ن مال و هوادار

مالكیت توصیف شده اند. به باور لاك، اكثریت

مردم از نظر سیاسي، كنش پذیر و منفعل اند و

رهبري اقلیت ثروت مند را گردن مي ند ... آن

معدود نخبگان مي توانند بینوایان را آموزش

دهند... مي توان تهیدستان را نسبت به قبول

تعهدات مربوط به احترام گذاردن به حقوق

مالكیت خصوصي ترغیب نمود و آنان را از آتش

خشم ابدي خداوند منتقم ترساند . بدین ترتیب،

اكثریت اجتماعي از طریق یك اقلیت روشن گر...

شكل مي گيرد و ... این اكثریت فائق، رهبري

امور روزمرة سیاسي جامعه را به اقلیت نخبگان

مي سپارد. ٢٧

لاك، آن قدر كه در بند محدود ك ردن قدرت

پادشاه و مقابله با اعمال خودسرانة حاكم

است، در بند حمایت از حقوق انساني محرومين و

اقلیت ها در مقابل اقلیت بانفوذ هدایت كنندة

اكثریت نیست . از این رو در فصل ١٨ رسالة

دوم كه جباریت پادشاهان را به انحاء مختلف

تشریح مي كند هیچ اشاره اي به خطر جباری ت

۵٨

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

براي مالكان و 􀐴 اكثریت ندارد . او متقابلا

بورژواها كه در زمان او قدرت هدایت اكثریت

را داشتند، یكرشته حقوق ویژه قائل است .

اشتراوس دربارة نظر لاك در این رابطه

مي گوید:

برابري همگاني از نظر حق صیانت ذات، مانع

حق ویژه برخي افراد عاقل تر از دیگران

نیست... از آنجا كه صیانت ذات و سعادت

[همگان] آن چنان نیازمند مالكیت است كه

مي شود گفت هدف ایي جامعة مدني، پاسداري از

مالكیت است، نگاه داري و حمایت از افراد

صنعت گر و كاردان و عاقل جامعه در برابر

عناصر بي چیز و فقير یا حمایت از افراد

صنعت گر و كاردان و عاقل جامعه د ر برابر

بي كاره ها و تن پرورهاي بخور و بخواب براي

سعادت عمومي و خير همگاني، امري اساسي است. ٢٨

مرجعیت اكثریت در تصمیم گيري ها به دو وجه

یا به عبارت دیگر در دو سطح مي تواند مدنظر

قرار گيرد . یكي در تعیين اصول و موازین

پایه اي كه مبناي ساختار حقوقي و قوانين

اساسي است. دوم، در شیوه هاي اجرایي و

در چارچوب 􀐴 قوانين و سیاست هاي عادي كه معمولا

یك رشته مباني ارزشي و ایدئولوژیك از پیش

تعين شده كه توجیه آا مبتني بر توافق

اكثریت نیست، به كار گرفته مي شود . لاك از

جمله كساني است كه مراجعه به اكثریت را در

سطح اول بحث مطر ح مي كند، یعني نظر اكثریت را

پشتوانه مشروعیت نظام سیاسي و حقوقي حاكم

بر جامعه مي داند. در این جا هم با نوعي

دوگانگي یا التقاط در آراء او مواجهیم . او

توأماً هم از وجود اصول فوقاني جاودانه و

قوانين طبیعي ناظر به جامعه سخن مي گوید، هم

از توافقي و قراردادي بود ن بنیاد نظام

اجتماعي. سؤال، این است كه اگر شما به یك

رشته معیارها و اصول مطلق فرااجتماعي و

مقدم بر قرارداد معتقدند، از كجا معلوم كه

۵٩

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

نتیجه مراجعه به آراء عمومي یا رأي

اكثریت، همواره منطبق با این اصول باشد و

به خير و صلاح واقعي جامعه ختم شود؟ چرا

بي قید و شر ط، همه چیز را به رضایت و رأي

اكثریت واگذار مي كنید؟ اگر حكومت مطلقة

فردي، خلاف اصول اخلاقي است و ناحق است؛ چون

مبتني بر زور است و زور نمي تواند مشروعیت

ايجاد كند، چه دلیلي دارید كه آن چه متعلق

رضایت اكثریت واقع مي شود، همواره مصاب به

حق و حقیقت و اصول اخلاقي مدنظر شما باشد؟

شكي نیست كه تمركز قدرت در حكومت

استبدادي فردي در معرض گرایش به قدرت طلبي و

فساد سیاسي و تجاوز به حقوق فردي است، لكن

اكثریت هم در معرض این است كه رأي خود را

به اقلیت تحمیل كند . ماهیت این پدیده هم

چیزي جز زور نیست . پي آمدهاي استبداد

اكثریت را نمي توان نادیده گرفت . سؤال، این

است كه اگر در تبیين بنیاد دولت طي یك روند

پراگماتیستي و بر اساس عقلانیت ابزاري، صرفاً

توافق را پشتوانة مشروعیت امور فرض

گرفتیم، چگونه مي توانیم همزمان از داعیه

اصول آرماني مبتني بر مباني متافیزیكي دم

بزنیم؟

دو مرحله اي بودن قرارداد

قراردادي كه در نظریه لاك، بنیاد دولت بر

آن اده شده است، دو مرحله دارد : ابتدا

افراد به عضویت یك جامعه سیاسي معين در

مي آیند و یك واحد سیاسي یكپارچه تشكیل

مي گردد كه در آن، حق تصمیم گيري در مورد

نظام سیاسي بر عهده اكثریت قرار دارد . در

مرحلة دوم، اكثریت به نمایندگي از طرف همة

اعضاي جامعه، ادارة امور كلي جامعه را در

دست مي گيرد. ٢٩

از نظریه هابز، تعیين حاكم و تشكیل جامعه

۶٠

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

توأماً طي یك مرحله قرارداد واقع مي شد و

ماهیت این قرارداد واگذاري بود؛ لذا شورش

علیه حاكم و براندازي او در فرض نارضایتي

افراد به منزلة فرو ريختن جامعه مدني و

بازگشت به وضع طبیعي و به عبارت بهتر، وضع

جنگي بود . ثمرة دو مرحله اي بودن تشكیل دولت

در نظریه لاك، این است كه اگر مردم از

حكومت ناراضي بودند مي توانند آن را منحل

كنند؛ بدون این كه بقاء جامعه مدني لطمه

بخورد. در نتیجه، یكي از وجوه تمایز نظریه

لاك، این است كه او بر خلاف هابز با شرایطي،

حق انقلاب و شورش علیه حاكم جائر براي مردم

قائل است.

از نظر لاك، ماهیت مرحلة دوم قرارداد،

یعني رابطة جامعة مدني و گروهي كه آن را

نمایندگي مي كند با حاكم، كارگزاري است، اما

ببینیم مرحلة اول قرارداد ، یعني رابطة فرد

با جامعه به هنگام انعقاد قراردادي كه

منجر به تشكیل جامعه سیاسي مي شود، چگونه

است؟ همپتن با اشاره به قطعاتي از رسالة دوم

از اظهارات و اشارات لاك » : حكومت مي گوید

چنين بر مي آید كه این رابطه، نوعي رابطه

٣٠ از نظر لاك، انسان ها همة .« كارگزاري نیست

قدرت طبیعي خود را وقتي به جامعه اي وارد

مي شوند به آن جامعه واگذار مي كنند. ٣١ و این

قدرت تا زماني كه آن جامعه پابرجاست،

نمي تواند مجدداً به افراد باز گردد، براي

همیشه در اجتماع باقي مي ماند؛ زیرا بدون

چنين قدرتي نمي تواند اجتماع یا دولتي وجود

داشته باشد و این امر، خلاف قوانين اولیه

است. ٣٢ اگر بنا باشد هر فرد در صورتي كه

رأي اكثریت را بر خلاف منافع خود تشخیص

داد، آزاد باشد تا خود را از تعهد نسبت به

جامعه آزاد كند، ثبات و بقاء جامعه مدني

در خطر خواهد بود؛ لذا لاك براي پیشگيري از

۶١

بررسی

محمدحسن اصل روستا بازدید : 178 شنبه 13 اسفند 1390 نظرات (0)

مي شود و قدرت حاكم، پشتوانة اجرایي آن است

و افعا ل ما بدین واسطه، مشروع و قانوني یا

نامشروع و غير قانوني تلقي مي شود . ٣. عرف

كه متكي به هنجارهاي رایج و شهرت اعمال به

خوبي یا بدي نزد عامة مردم است . لذا ممكن

است چیزي در یك كشور، خوب و در كشور دیگر،

بد قلمداد شود . افعال ما به واسطة انتساب

به این قانون عرفي، فضیلت یا رذیلت محسوب

مي شود. پشتوانه این فضائل و رذائل، تحسين و

تقبیح عمومي است كه قوي ترین عامل در

پاي بندي مردم به عادات و رسوم اجتماعي

است.

آیا مي توان میان اخلاق لذت اندیشانه و

فایده باورانه در برخي عبارات لاك و اخلاق

ت عقل غایت اندیش ی ا وحي 􀐟 مبتني بر مرجعی

منزل كه به كلي، امري جدا از تجربه عملي

آدمیان است، در برخي عبارات دیگر او جمع

كرد؟ كاپلستون در این باره مي گوید:

من گرایش به قبول رأي مورخاني ندارم كه

مي گویند لاك، دو نظریه اخلاقي ارائه مي كنند و

سعي در سازش دادن میانشان ندا رد... در عين

حال دشوار م ي شود انكار كرد كه گفتارش نارسا

و آشفته است و آمیزه اي از عناصر مختلف را

عرضه مي دارد.

او لذت اندیشي و فایده باوري لاك را ملهم

ت عقل و وحي و 􀐟 از گاسندي و قول به مرجعی

نوع رابطه میان این دو را ملهم از هوكر و

یادآور دیدگاه آكویناس مي داند. ١٥

وجه جمعي كه شاید ب توان از برخي عبارات

لاك، احتمال داد، مد نظر او بوده ولي

البته نمي توان با قطعیت به او نسبت داد

این است كه او در عين پاي بندي به اصول لذت

اندیشي و تجربه باوري مبتني بر تبعیت خير و شر

از تجربه در تمایل به خوشي و تنفر از ناخوشي

مي خواهد بگوید در قوانين سه گانه سابق الذكر،

قانون گذار با قراردادن پاداش و كیفر مترتّب

۴۴

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

بر رعایت یا عدم رعایت قانون، در حقیقت،

زمینه ايجاد میل و نفرت طبیعي و موضوع خير و

شر اخلاقي را فراهم مي سازد. لكن این بیان،

خلط آشكاري است میان آن چه مبنا و معیار

واقعي الزامات اخلاقي است و آن چه عامل

انگیزش مردم در التزام عملي به این

الزامات است . سؤال اصلي مبني بر این كه

بالأخره آیا اخلاقیات، فراتر از میل و نفرت

و تجربة ما اصالت و خاستگاه نفس الامري

دارند یا نه؛ همچنان بدون جواب باقي

مي ماند. در این رابطه، آن دسته از اظهارات

خداباورانه و عقل باورانة لاك كه متأثر از

سنت است، مستلزم پاسخ مثبت به این سؤال

است؛ در حالي كه روش معرفتي و دیگر اظهارات

متأثر از آراء روشنفكران دوره مدرن مثل

هابز از ناحیه او متضمن پاسخ منفي است.

جنبه دوم شخصیت و افكار لاك پس از او در

دورة جدید بیشتر مورد توجه و تمجید واق ع شده

و از همين جهت، او بنیان گذار مكتب لیبرالیسم

به حساب آمده است . سؤالي كه باقي مي ماند،

این است كه گوهر اندیشه و عقیدة لاك، كدام

است و آیا او دچار یك نوع تذبدب و التقاط

و پریشاني در تفكر بوده یا این دوگانگي،

ناشي از رویة احتیاط آمیز او در بیان

مقاصدش مي باشد؟

قانون طبیعي

مراد لاك از قانون طبیعي چیست؟ آیا

منظور، نوامیس الهي پشتوانة الزامات اخلاقي

است كه توسط عقل كشف مي شود؟ یا این كه

منظور، واقعیت عیني عواطف و گرایش هاي

خدا داده در خلقت انسان است كه پشتوانة

انگیزش هاي رفتاري ماست؟ آیا عقل به عنوان

یك منب ع معرفتي مستقل، مستقیماً قادر به درك

قانون طبیعي است یا این قانون به

۴۵

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

روانشناسي عواطف و تمایلات مربوط مي شود و

عقل صرفاً به عنوان ابزار پردازش یافته ها و

خادم تمایلات در تسریع و تسهیل مقاصد آا

ایفاي نقش مي كند؟ چه نسبتي میان قانون

طبیعي و وحي وجود دارد؟ آ یا این قانون

طبیعي علاوه بر وضع طبیعي در وضع مدني هم

اعتبار دارد؟ در میان قانون طبیعي و حق

طبیعي، كدام یك داراي اصالت و تقدم است؟

اینها سؤالاتي است كه براي روشن شدن مباني

اندیشه سیاسي لاك، بسیار تعیين كننده است،

لكن قابل پیش بیني است كه انتظار شنیدن یك

پاسخ واضح و یكدست از او در این موارد،

ناامید كننده خواهد بود.

سر راست و روشن 􀐴 موضوع در نظر هابز كاملا

است. او با كنار گذاشتن اصول مطلق و

جاودانة برآمده از پیش آگاهي هاي عقلي یا

وحیاني، قوانين طبیعي اخلاقي را در رفتار

عیني آدمیان و انگیزه هاي روان شناختي و عوا طف

قابل مشاهده در طبیعت اولیه آنان جست وجو

مي كند. از نظر او تا وقتي در مورد شخص حاكم

و قانون گذار، توافق صورت نگرفته، هیچ گونه

قانون و الزامي در كار نیست؛ زیرا مسئله

خير و شر و ارزش ها یا غایات، یك امر شخصي و

تابع امیال و آرزوهاي افراد و غير قابل

احتجاج ا ست؛ لذا در این وضعیت، صحبت از

وظیفه و مسئولیت یا عدالت و بي عدالتي

بي معناست. عرصة عمومي در وضع طبیعي فاقد

هرگونه مرجعیت اخلاقي یا سیاسي است . نقطة

عزيمت هابز از این جاست كه هر كس حق دارد

از حیات خود صیانت كند . و به هر روشي كه

مي پسندد، امكانات لازم را برا ي تضمين بقاء و

آسایش خود فراهم كند . لكن حسابگري مصلحت

اندیشانة او اقتضا مي كند براي برخورداري

از صلح و آسایش، برخي از محدودیت ها و

الزامات مدني را بر اساس توافق و قرارداد

۴۶

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

متقابل با دیگران بپذیرد . لذا از نظر

هابز، ابتدا حق اصالت دارد كه آن هم بر

اساس تمایلا ت طبیعي تبیين مي گردد. قوانين اعم

از طبیعي یا مدني در درجة بعد بر اساس این

حق با رویكرد فایده باورانه و در جهت

استیفاي حقوق فردي قابل توجیه است.

در اصطلاح قانون طبیعي و حق « طبیعي » وصف

طبیعي در قاموس هابز، یعني برخاسته از

طبیعت و واقعیت عیني در امیال و رفتار

آدمیان. این معنا مشعر به نگاه طبیعت

گرایانة اوست . منظور هابز با كاربرد وصف

طبیعي در مكتب حقوق طبیعي (یا حقوق فطري )

كه به اصالت و اعتبار ذاتي آن حقوق و غير

قابل وضع و رفع بودن آن به دست بشر و

ویژگي فرا اجتماعي و فرا تاريخي آن اشاره

دارد، به كلي متفاوت است.

اظهارات لاك در نگاه اول، حاكي از این

است كه او وصف طبیعي را به معناي منسوب به

مكتب حقوق طبیعي به كار مي برد؛ زیرا قانون

طبیعي را قاعده اي جاودانه و مطلق براي

همگان مي داند. به نقل از هوكر مي گوید: این

قوانين مطلقاً الزام آورند؛ حتي اگر انسان ها

اجتماعي بر پا نداشته اند و به توافقي در

مورد كارهایي كه باید یا نباید انجام دهند،

نرسیده باشند . ١٦ در جاي دیگر، آن را به

عنوان یك امر مسلّّم كه با نور عقل قابل درك

است، تلقي مي كند؛ به نحوي كه حتي از طریق

استدلال و برهان قابل اثبات است . ١٧ از طرف

دیگر، آن را خواست خداوند و قانون ازلي

حاكم بر همة انسان ها قلمداد مي كند؛ به نحوي

كه باید به درستي شناخته شود و نمي تواند با

احاله به تشخیص افراد، ابزار پیشبرد

احساسات و مصالح شخصي قرار گيرد. ١٨

بر اساس برخي اظهارات لاك، تبعیت از

قوانين طبیعي، چه در وضع طبیعي چه در وضع

۴٧

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

مدني لاز م است؛ زیرا اعتبار این قواعد عقلي

یا الهي، جاودانه و مطلق است . منوط به

مطابقت با تمایلات فردي یا توافق عمومي ما

نیست. مردم در برابر خداوند مسئولند و

جهاني كه در آن زندگي مي كنند، بیهوده

آفریده نشده است . بر این اساس، انتظار

مي رود لاك با اتكا به مرجعیت متون دیني یا

فرقان عقلي، شرایط و چارچوب نظام سیاسي

مطلوب را ترسیم كند . اما در عين این كه او

در حوزة خصوصي و وضع طبیعي به ضرورت تبعیت

از اصول اخلاقي و قوانين طبیعي مزبور معترف

است؛ ١٩ در حوزه عمومي و وضع مدني، صرفاً بر

روي توافق و قرارداد تكیه مي كند و به

ضرورت ا نطباق این توافقات و گزینش هاي جمعي

با آن اصول و این كه مشروعیت ادهاي

اجتماعي در گرو این امر است، اشاره اي

نمي كند. او در پي ریزي نظام سیاسي مورد نظرش

ترجیح مي دهد مانند هابز، فارغ از اصول

پیشين، نقطة عزيمت تبیين خود را تمایلات و

گرایش هاي عملي افراد در ن ظر بگيرد . او

بنیاد دولت و پشتوانة مشروعیت آن را بر

اساس حق فردي صیانت از ذات توجیه مي كند .

البته این دو متفكر در نتیجه گيري ایي خود

دربارة نوع مطلوب رژيم سیاسي به دو نتیجة

متفاوت مي رسند.

وضع طبیعي

بسیاري از متفكران دوره مدرن، بر اساس

اندیشة فردگرایي و واقعي تر دانستن فرد نسبت

به جامعه براي تبیين بنیان تشكّل سیاسي

جامعه از الگوي قرارداد و تفكیك میان وضع

طبیعي و وضع مدني استفاده كرده اند. در این

الگو، ایدة ارسطویي مبني بر این كه انسان

به طور طبیعي موجودي اجتماعي و سیاسي است

و جامعه، یك پدیدة طبیعي است، كن ار گذاشته

۴٨

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

مي شود و اجتماع را امري صناعي و ساختگي

قلمداد مي كنند كه حاصل یك فرایند آگاهانه

ناشي از ارادة افراد براي مشاركت در حیات

جمعي است.

این نظریه پردازان، ابتدا یك وضع طبیعي

مقدم بر وضع مدني را در نظر مي گيرند كه

هیچ گونه آمریتي در آن حاكم نیست و صرفا ویژگي هاي طبیعي فته در سرشت آحاد بشر،

رفتارها را هدایت مي كند. سپس در این فضا

چگونگي پایه ریزي بنیان هاي جامعه را بررسي

مي كنند. البته لزوماً اشارة همه آا به یك

برهه تاريخي در واقعیت جوامع نیست . مرادشان

مي تواند یك وضع طبیعي فرضي باشد . كه در

مقام تحلی ل، فاقد ادهاي مدني در نظر گرفته

مي شود تا از این طریق بتوان منابع و عوامل

شكل گيري صناعي جامعة مدني را از عوامل

طبیعي جداگانه شناسایي كرد . از آن جا كه

شالودة نظام سیاسي در این نظریات بر وضع

طبیعي استوار مي شود، درك درست تصویري كه

از این وضعیت به دست مي دهند، اهمیت دارد.

هابز، تحت تأثير ناامني هاي دوران زندگي اش

در انگلستان، چاره كار براي پیشبرد افكار

نوگرایانه اش در مقابل نظام سنتي را در تمركز

قدرت مي بیند و نسخة سلطنت مطلقه مي پیچد و

در تبیين وضع طبیعي براي پایه ریزي شالودة

این بنا وضعیت جنگ همه علیه همه را ترسیم

مي كند. اما لاك با این كه شواهدي از

طرف داري او از حكومت مطلقه در برخي مقاطع

در دست است، با یك فاصله زماني كوتاه،

همراه با موضع سیاسي همفكرانش در حزب ویگ به

جانبداري از پارلمان در مقابل سلطنت مطلقه

و طرف داري از حكومت مشروطه و تقیید دولت

به رضایت افراد و تأكید بر شعار صیانت از

دارائي ها و آزادي شهروندان روي مي آورد.

در فصل اول و دوم رساله دوم حكومت توضیح

۴٩

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

مي دهد: در وضع طبیعي، هیچ قدرت مافوقي

بالاي سر افراد نیست، هر كس داور اعمال

خویش است و آزاد است امور زندگي خود را بر

اساس تشخیص خود و تفسيري كه از قانون عقل

دارد، سامان دهد . او محتاج اجازه گرفتن از

كسي نیست و تابع ارادة دیگري نمي باشد .

البته درست است كه وضع طبیعي، وضعیت آزادي

است، اما این آزادي به معناي افسار

گسیختگي و بي بند و باري نیست . وضع طبیعي،

داراي قانون طبیعي است كه آن را كنترل و

هدایت مي كند و این قانون، چیزي جز قانون

عقلي نیست؛ همان قانوني كه خداوند براي

راهنمایي اعمال آدمیان در سر راهشان قرار

داده است.

وضع طبیعي، وضعیت برابري است . هیچ كس

نسبت به دیگري، قدرت و اختیار بیشتري

ندارد. از آن جا كه در این وضع، قدرت مافوق

وجود ندارد، اجراي قانون طبیعت و مجازات

متخلفان از این قانون بر عهده همة افراد

است. هر كس حق دارد براي حفاظت از بشر با

خلافكاران برخورد كند و مجري قانون طبیعت

باشد.

مسلماً مجازات مجرم باید مطابق با موازین

عقل باشد نه این كه خودسرانه انجام گيرد . لكن

در این شرایط، ممكن است خودخواهي ها،

انتقام جویي ها و شرارت هاي نفساني بشر،

افراد را به عدول از اعتدال و جانبداري از

دوستان و ظلم به دیگران بكشاند . این وضع

به بي نظمي و آشفتگي منجر خواهد شد . چارة

كار براي مهار این خودخواهي ها و افراط و

تفریط ها حكومت مدني است كه بتواند

بي طرفانه، عدالت را به اجر بگذارد . لذا تا

وقتي افراد با توافق خود جامعه اي سیاسي

تشكیل نداده اند، در معرض ناامني و هرج و

مرج و بي عدالتي هستند و زندگي پرمخاطره اي

۵٠

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

خواهند داشت.

لاك در این جا گوشزد مي كند مراد او از

حكومت مدني، حكومت مطلقه نیست؛ زیرا زندگي

در پرتو حكومتي كه تابع هوا و هوس پادشاه

است و او هر طور مایل باشد، فرمان مي راند

و خود، داور اعمال خویش است . و هیچ گاه

مورد سؤال و بازخواست قرار نمي گيرد؛ بدتر از

خطر زندگي در وضع طبیعي است.

لاك در فصل سوم رسالة دوم حكومت به تفاوت

وضع طبیعي و وضعیت جنگي اشاره مي كند. وضع

ت و همكاري است، 􀐟 طبیعي، وضع صلح، حسن نی

وضعیتي است كه آدمیان بدون آن كه آمریتي براي

داوري میان آا در كار باشد، در كنار

یكدیگر بر اساس عقل زندگي مي كنند. این یك

وضعیت آرماني است . اما وضعیت جنگي، آن است

كه فردي نسبت به شخص دیگر، زور بگوید یا

قصد زورگویي داشت ه باشد . از آن جا كه در

این شرایط، مرجعي نیست تا براي رهایي و

عادلانه و 􀐴 تظلّم به او متوسل شوند، كاملا

عقلاني است كه خود فرد در دفاع از خویش

علیه متجاوز به خشونت متوسل شود و عوامل

تهدید حیات خود را نابود سازد . اگر كسي تلاش

مي كند تا انسان دیگري را در حیطه ق درت

مطلق خود قرار دهد و راه توسل به قانون و

داوري منصفانه براي جلوگيري از آسیب و جبران

خسارت باز نباشد، این دو در وضعیت جنگ

قرار گرفته اند. در مصاف با متجاوزان كه

جان و مال فرد را تهدید مي كند، حتي اگر به

مرگ مهاجم منتهي شود، فرد، مسئول نیست.

براي اجتناب ا ز چنين وضعیت غير قابل تحملي

به حكم عقل لازم است افراد این وضع شكننده

را ترك كنند و اقدام به تشكیل جامعه سیاسي

نمایند. باید قدرت مشروعي ايجاد كنند كه

بتواند منصفانه میان آا داوري كند تا

افراد در سایة قدرت او آسوده زندگي كنند .

۵١

بررسی

محمدحسن اصل روستا بازدید : 197 شنبه 13 اسفند 1390 نظرات (0)

و هستي را در ذهن توسعه مي دهیم و آ ا را به

همراه تصور عدم تناهي با هم جمع مي كنیم، آن -

گاه تصور مركب خدا را از آن مي سازيم. گرچه

خداوند در ذات خود بسیط است، اما ما چیزي

از كنه ذات او نمي دانیم. همان طور كه از ذات

واقعي یك ریگ هم چیزي نمي دانیم. درك ما از

صفات خداوند نیز در چارچوب تصورات مر كب

حاصل از احساس و ادراك شكل مي گيرد.

در ابتداي فصل اول كتاب چهارم جستار در

علم از نظر من » : باب علم انسان مي گوید

نیست مگر پي بردن به پیوستگي و تطابق یا

این .« عدم تطابق و ناپیوستگي بين تصورات

تطابق از نظر لاك، چهار نوع است : یكي عینیت

یا تفاوت، مثل این كه آ بي غير از زرد است .

دوم، اضافه كه مراد از آن درك نسبت میان

دو تصور است . سوم، تلازم وجود، مثل این كه

آهن، خاصیت انفعال مغناطیسي دارد با این كه

قابلیت ذوب در دماي خاص، ملازم با وجود

طلاست. چهارم، وجود واقعي است؛ مثل این كه

مي گوییم طلا هست (به نحو قضیه هلیه بسیطه). ٩

سؤالي كه پیش مي آید، این است كه اگر علم،

صرفاً ادراك تطابق یا عدم تطابق تصورات خود

لات فرد خیال باف 􀐟 ماست، چه فرقي است میان تخی

و تحقیق یك محقق؟ مسلماً ارزش علم به

واقع نمایي آن است . لاك در فصل چهارم مي گوید

مي توان از مطابقت تصورات بسیط با واقع

اشیاء مطمئن بود؛ زیرا ذهن نمي تواند اینها

را بسازد؛ بنابراین، محصول ناچیزي است كه

از راه طبیعي در ذهن اثر گذاشته است . ١٠ سپس

براي دفع این شبهه كه از كجا مي دانید این

طریق طبیعي تأثيرگذاري اشیاء در ذهن صادق

است؟ اضافه مي كند این امر بر اساس حكمت

بالغه آفریدگار، طوري ترتیب داده شده است

كه قادر به تشخیص و بهره برداري درست از آن

باشیم.

٣٨

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

در خصوص تصورات مركب كه ذهن، آا را

ساخته و بدل هیچ چیز معیني نیست، لاك با

نوعي مماشات اظهار مي دارد اگر آا به وجودي

از وجودات خارجي به عنوان این كه اصل

آاست، تطبیق داده شود، مطاب قتي را كه لازمة

علم است، فاقد نخواهد بود؛ زیرا در تمام این

نوع افكار و استدلال ها، منظور ما این است

كه اشیاء با تصورات ما همسویي دارند. ١١

قابل پیش بیني است كه این نگاه، زمینه ساز

نظریه انسجام گروي و فاصله گرفتن از نگاه

رئالیستي و در افتادن به ورطة شكاكیت در

حوزة معرفت شناسي خواهد بود؛ به خصوص در

فضاي هستي شناسي سكولار كه توجیهات

غایت شناسانه در باب ساختار طبیعت و فرایند

طبیعي شناخت را بر نمي تابد.

نكتة دیگري كه در این جا به طور مختصر به

آن اشاره مي كنیم، جایگاه و نقش عقل در

ادراكات بشري در اندیشه لاك مي باشد. در فصل

١٧ كتاب چهارم جستار مي گوید در وراي حس

به آن اشاره شد 􀐴 خارجي و حس دروني كه قبلا

قوة عقلاني انسان قرار دارد كه در راستاي

توسعة علوم و معارف ما متكفل چهار عمل مهم

است: ١. كشف دلایل و شواهد ٢. تنظیم و

تنسیق آا به روش صحیح ٣. درك ارتباط میان

آا و یافتن حد وسط ۴. استنتاج از این

مقدمات. این مراحل با اتكا به یك قوة خدا

داده و ذاتي در انسان انجام مي گيرد؛ نه این

كه متوقف بر تعلّم روش هاي قیاسي در منطق

ارسطویي و امثال آن باشد.

نكته مهم در سخنان لاك، رابطة عقل و ايمان

است. او مسائل را به سه قسم تقسیم مي كند .

یكي مطابق عقل كه مي توان از طریق آزمایش و

قیاس به صحت آن پي برد . دوم، مخالف عقل كه

مغایرتش با قواعد عقلي روشن است . سوم،

مافوق عقل و آن قضایایي است كه نمي توان بر

٣٩

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

اساس قواعد عقلي نسبت به صحت و سقم آن

قضاوت كرد . لاك، تصدیق به قضایایي را كه

حاصل قیاس عقل ي نیست . و صرفاً بر اساس

اعتماد به واضع آن صورت گرفته است، ايمان

مي نامد و این نوع اكتشاف را متكي به وحي

مي داند. آنچه از طریق وحي، كشف شده، از سه

حال خارج نیست . اگر طریق عقلي نیز براي

كشف آن باز باشد، دیگر حاجتي به وحي نیست .

اگر قواي معرفتي بشر براي شناخت آن نارساست

(مثل اخبار روز رستاخیز ) به عنوان مسائل

فوق عقل، موضوع خاص ايمان واقع مي شود و اگر

وحي بر خلاف دلیل عقل باشد . (مثل این كه

بگوید یك جسم در آن واحد در دو جا باشد )

این قابل قبول نیست . البته باید توجه كرد

قابل اسناد به خداوند هم نیست . از نظر لاك،

شكي نیست كه وحي الهي، صحیح است، اما بررسي

ظواهر معاني كلمات وحي و كشف مراد واقعي

آن و اسناد مفاد آن به شارع بر عهدة عقل

است. لاك تأكید مي كند نمي توان هر آن چه را كه

مخالف احكام صریح عقلي است به عذر این كه

موضوع ايمان است و عقل در آن راه ندارد،

مورد تصدیق قر ار داد و به دیگران تحمیل

كرد.

در فصل ١٩ همان كتاب مي گوید عقل، نوعي

وحي طبیعي است كه طي آن منبع نور الهي از

طریق قواي طبیعي بشر حقیقت را به او تعلیم

مي كند. همان طور كه وحي نیز نوعي عقل طبیعي

است كه همان منبع از طریق بيروني، اكتشافاتي

را به بشر عرضه مي دارد و البته صحت این

طریق و احراز وحي بودن آن با اتكا به عقل

تصدیق مي شود. لذا كساني كه به منظور باز

كردن راه براي وحي، عقل را به كنار مي ند،

در واقع، نور هر دو را خاموش مي كنند . لاك،

همان طور كه به استفاده از عقل در علم طبیعي

معتقد است، در عرصة دین و اخلاق هم عمیقاً

۴٠

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

به این امر اعتقاد دارد . او ايمان راستين را

مبتني بر عقل مي داند. لاك به سندیت كتب مقدس

مسیحي ايمان داشت، لكن نسبت به سنت مسیحیت

رسمي در تفسير و تأویل آن كه صبغة بشري دارد،

به طور جدي منتقد است.

بنیان اخلاق

لاك در فصل سوم كتاب اول جستار به سراغ

اصول عملي فطري مي رود كه همان قواعد اخلاقي

است. در آن جا نیز عیناً همان اظهارات قبلي

در رد اصول فطري را مطرح مي كند و مي گوید :

هیچ گونه اصول اخلاقي مورد اجماع نزد همگان

نوع مردم در خصوص 􀐴 وجود ندارد . اگر مثلا

لزوم رعایت عدالت و وفاي به عهد توافق

دارند؛ به ا ین دلیل است كه با مصالح جامعه

آنان سازگار است و براي آا نافع است . نه

این كه یك اصل فطري باشد . لذا جمع دزدان هم

در عين این كه در میان خود، این اصل را

رعایت مي كنند، در به یغما بردن اموال

دیگران، تردید به خود راه نمي دهند.

مدافعان اصول فطري مي گویند ولو مر دم در

عمل به این اصول پاي بند نباشند، اما در

نظر و باور خود، آا را قبول دارند . لاك در

ر باورهاي مردم، عمل 􀐟 پاسخ مي گوید بهترین مفس

آاست. اصول فطري اخلاقي كه فقط در عالم نظر

باقي بماند، امري بیهوده و لغو است . در عين

حال، لاك مي پذیرد در اد بشر، رغبت به خوشي

و نفرت از رنج و تعب وجود دارد و این دو

به عنوان اصول عملي طبیعي، دائماً اعمال ما

را هدایت مي كنند. او مانند هابز، اینها را

از قبیل تمایلات طبیعي بشر مي داند؛ نه یك

اصل فطري كه حاصل تأثير حقیقت در فاهمه

انسان باشد.

وقتي منشأ اذعان به اصول اخلاقي، منا بع

مترتّب بر آا باشد، از آن جا كه هر قومي

۴١

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

ممكن است منفعت و سعادت خود را در چیزي

متفاوت ببیند و آرزوهاي مختلفي داشته باشد،

اصول اخلاقي هم نزد آنان متفاوت خواهد بود

و در قواعد اخلاقي همواره اختلاف عقیده وجود

خواهد داشت. ١٢

لاك بين قانون فطري كه مورد انكار او ست و

قانون طبیعت كه فراتر از قوانين موضوعه به

آن اذعان دارد و آن را پشتوانة بسیاري از

استدلال هایش قرار مي دهد، فرق مي گذارد . از

نظر او قانون طبیعت از قبل در ذهن ما

مركوز نیست . ابتدا نسبت به آن جاهلیم سپس

با به كار بردن قواي طبیعي خود از آن اطلاع

پیدا مي كنیم. ١٣

لاك در جست وجوي خاستگاه معرفتي ارزش ها و

الزامات از یك سو به تبع هابز بر واقعیت

عواطف و تمایلات منفعت طلبانه بشر به نحوي

بریده از غایت اندیشي متافیزیكي تكیه

مي كند و نوعي رویكرد طبیعت گرایانه و لذ ت

اندیشانه در پیش مي گيرد كه این امر با

انكار اصول فطر ي و نگاه تجربه گرایانه او

سازگار است . از طرف دیگر با تأكید بر

توانایي هاي عقل، به عنوان یك منبع ادراك

مستقل و نه صرفاً ابزار پردازش دریافت هاي

تجربي و خادم امیال و عواطف، از قوانين

طبیعي مكشوف توسط عقل غایت اندیش دم مي زند.

او حتي اخلاق را مانند ریاضیات، ی ك علم

استدلالي و برهاني قلمداد مي كند كه مي تواند

نتایج معرفتي متیقّن به دنبال داشته باشد . ١٤

از این رو نوعي رویكرد عقل گرایانه در پیش

مي گيرد كه نتیجه آن، پذیرش یك سلسله اصول

جاودانة فرااجتماعي و فرا تاريخي و پیچیدن

نسخة واحد براي بشر است.

تهافت میان این دو رویكرد را باید به

سیاهه دوگانگي هاي حاكي از التقاط فكري یا

􀐟 مماشات هاي احتیاط آمیز او به مناسب ت جو

۴٢

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

زمانه اضافه كرد.

در فقره ۴٢ فصل ٢١ كتاب دوم جستار

مي گوید: آن چه را كه در ما تولید خوشي یا

لذت مي كند خوب و آن چه را كه در ما تولید

ناخوشي یا ألم مي كند، بد مي نامیم . البته

خوشي و ناخوشي، دو مراتب است؛ لذا در میان

اینها همواره عالي ترین درجه خوشي و كم ترین

درجه ناخوشي یا ضروري ترین و فوري ترین

اینها ترجیح داده مي شود. در فقرة ۵ فصل ٢٨

همان كتاب مي گوید:

خير و شر چیزي نیست مگر لذت و ألم یا آن چه

موجب لذت و ألم است . بنابراین، خير و شر

اخلاقي عبارت است از توافق یا تباین افعال

ارادي با یك قانون ناشي از حكم قانون گذار

كه به موجب آن قانون و با ا رادة آن

قانون گذار، ما به واسطة رعایت یا عدم رعایت

آن مستوجب پاداش یا كیفر مي گرديم.

از نظر لاك، وضع قانون براي ادارة اعمال

مردم بدون حمل آن بر خير و شر و الزام فاعل

به مراعات آن به واسطة پاداش یا كیفر،

باطل و لغو است . هر جا قانوني فرض مي شود،

باید پاداش و كیفري هم فرض شود كه محصول

ذاتي خود این اعمال نیست و الا اگر اعمال في

نفسه نتایج مطلوب یا نامطلوب داشته باشد،

حاجتي به وضع قانون نخواهد بود.

لاك در ادامه مي گوید قوانين اخلاقي سه گونه

ف طاعات و معاصي 􀐅 است: ١. قانون شرع كه معر

است و پاداش و كیفر اخروي توسط خداوند،

ضامن اجراي آن است و افعال ما بدین وسیله

مصداق طاعت یا گناه به حساب مي آید. قوانين

الهي یا با نور طبیعت [عقل] یا با ن داي وحي

به ما واصل مي گردد. خداوند از این طریق،

ما را به خير اكمل هدایت مي كند و قابل

انكار نیست كه او حق دارد چنين كند، چون ما

مخلوق او هستیم . ٢. قوانين مدني كه توسط

حكومت و براي حراست از جان و مال مردم وضع

محمدحسن اصل روستا بازدید : 228 شنبه 13 اسفند 1390 نظرات (0)

بررسی انتقادی مبانی سیاست در

اندیشه جان لاک

٨٨/١١/ ٨٨ تاریخ تأیید: ٣ /٩/ ت اریخ دریافت: ١٨

حجةالاسلام و المسلمین حسین توسلی

اندیشه هاي جان لاك به عنوان پایه اصلي لیبرالیسم

از زمان حیات او ت اكنون همواره با اقبال تحلیل گران

و نویسندگان مغرب زمين م واجه بوده است . این مقاله

در صدد است با نگاهي متفاوت به بررسي انتقادي

مباني این اندیشه ها در حوزه فلسفه سیاسي بپردازد

و برخي نارسایي ها و دوگانگي هاي آن را كه كمتر از

آن سخن رفته است بازگو نماید . پس از اشاره به

مباني شناختي و اخلاقي در نظر لاك، بنیاد جامعة

سیاسي و دولت در اندیشه سیاسي او واكاوي مي شود .

سپس موضوعاتي همچون، مالكیت و آزادي مورد بررسی

قرار می گیرد. دو عنصر مهم دیگر در اندیشه لاک،

تساهل و رابطة دین و دولت است که بررسی و نقد آن

در مجال دیگری عرضه خواهد شد.

واژه هاي كلیدي : جان لاك، فلسفه سیاسي،

حقوق طبیعي، قرارداد اجتماعی، تجربه گرایي.

عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم

٢۶

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

جان لاك در سال ١۶٣٢ در یك خانواده

پیوریتن در انگلستان به دنیا آمد . پدربزرگ

او تولید كننده پوشاك بود كه توانست ثروتي

به هم زده و خانواده اش را در ردیف

كارفرمایان سرمایه دار و خرده مالكان تاجر

قرار دهد . پدرش وكیل دادگ ستري و عضو مجلس

عوام بریتانیا بود.

لاك علاوه بر مطالعات فلسفي رایج در

آكسفورد، در زمینه پزشكي نیز به صورت

حرفه اي تحصیل كرد . عمل جراحي موفقیت آمیز او

بر روي لرد آشلي، منجر به صمیمیت پایداري

میان آن دو شد كه تأثير بسیاري در افكار و

زندگي سیاسي لاك بر جاي گذاشت. آشلي

(شافتسبري)، بنیان گذار حزب ویگ بود كه در

آن دوران، جریان سیاسي مهمي محسوب مي شد .

مخالفت هاي او با چارلز اول و جیمز دوم منجر

به بركناري او از مناصب دولتي و تبعید به

هلند شد . مشاور معتمد او، یعني لاك نیز به

دنبال او در تابستان ١۶٨٣ مجبور به جلاي وط ن

شد. اقامت او در هلند، فرصتي بود تا به

تألیف و جمع بندي یادداشت هاي خود بپردازد .

آثاري كه بعد از انتشار، جایگاه تاريخي

پیدا كرد.

در این سال ها در هلند، شرایط مناسبي از

نظر آزادي و همزیستي مذهبي برقرار بود؛ لذا

بسیاري از متفكران اصلاح طلب و معترضان مذهبي

كه در مناطق مختلف اروپاي كاتولیك با مشكل

روبه رو بودند، به آن جا پناه مي بردند .

اولویت اول هلندي ها در این دوران رشد تجارت

و رونق اقتصادي در رقابت با دیگر كشورهاي

اروپایي بود . آا در عمل نشان داده بودند

كنار گذ اشتن حكومت هاي متمركز فئودالي و

كاتولیك و برق راري آزادي و مداراي نسبي،

كمك شایاني به پیشبرد این هدف خواهد كرد.

در پي انقلاب ١۶٨٨ پس از روي كار آمدن

٢٧

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

طرف داران محدودیت سلطنت و اطمینان لاك از

امنیت جاني، به انگلستان برگشت و همراه و

مشاور لرد سامرز جانشين شافتسبري و رهبر حزب

ویگ گردید و مجدداً برخي از من اصب دولتي را

پذیرفت. در سال ١۶٨٩ سه اثر تاريخي و مهم

لاك، یعني نامه اي در باب تساهل ، دو رساله در باب حکومت و

جستاري درباره فهم بشر منتشر گردید. هدف عمده لاك

از تدوین دو رساله درباب حكومت، همان طور كه

خود در پیشگفتار اثر بیان مي كند، توجیه

فعالیت هم فكرانش علیه اندیشه برتري پادشاه

بر پارلمان و مشخصاً توجیه انقلاب ١۶٨٨

انگلستان و تثبیت تاج و تخت ویلیام اورانژ

به 􀐴 در نظام جدید سلطنت مشروطه بود كه عملا

نتیجه رسید . او در پانزده سال آخر عمر در

نقش یك متفكر تأثيرگذار بر حیات فكري و

سیاسي انگلستان سایه افكند، لكن این

تأثيرگذاري به بریتانیا محدود نشد و به

تدریج، سراسر اروپا و آمریكاي جدید را فرا

گرفت.

تحولات سیاسي انگلستان در زمان لاك با

لایه هاي عمیق تري از تحولات فكري همراه بود كه

د در اروپا در 􀐅 در مقطع گذار از سنت به تجد

حال وقوع بود . امواج پرانرژي اومانیسم،

اصلاح طلبي دیني و پیشرفت خواهي دنیاطلبانه

كه با رشد تجارت آزاد توأم شد - در حال

پیشروي بود. در این میان، لاك، یكي از

برجسته ترین اندیشمندان و نظریه پردازان در

تئوریزه كردن این حركت بود . افكار او در

زمینه محدود كردن قدرت پادشاهان و دفاع از

حقوق و آزادي هاي اقت صادي و مداراي مذهبي نه

تنها در انگلستان، بلكه در سراسر اروپا و

به طور كلي، تاریخ تفكر سیاسي مغرب زمين از

آن دوران تاكنون سرمشق قرار گرفته است .

تأثير اندیشه هاي سیاسي او در باب بنیاد

٢٨

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

دولت و نظریه كارگزاري و آراء او در باب

جدایي دین و دولت در تفكر لیبرال و ت أثير

اندیشه هاي اقتصادي او بر فیزیوكرات ها و

رواج سرمایه داري و اقتصاد بازار به روشني

قابل مشاهده است.

گذشته از آراء سیاسي و اقتصادي، در

زمینه فلسفه و معرفت شناسي هم اثر مهم او

نقطة عطفي در روند ،« جستاري در فهم بشر »

گسترش تجربه گرایي در مقابل عقل گرایي اس ت كه

تأثير آن در اندیشه هاي باركلي و هیوم و

دیگران به خوبي نمایان است . بي جهت نیست كه

او را یكي از خوش اقبال ترین فیلسوفان

برشمرده اند كه آراء او در زمان حیاتش و نیز

پس از آن همواره در غرب مورد توجه بوده و

از او به نیكي یاد شده است.

یكي از دلایل این خوش اقبالي، رویة شدیداً

احتیاط آمیز و گاهي پنهان كاري و دولو سخن

گفتن او در بیان نظریاتش بوده است . لاك به

خوبي مي دانست چه سخني را در چه وقت به میان

آورد و در سخنانش از چه كساني یاد كند .

براي مثال با این كه جهت گيري و عمق دیدگاه

او درباره حقوق طبیعي سنت گریز ا ست و در

طیف نوگرایاني مثل هابز قرار مي گيرد، اما

بیشتر مایل است در این رابطه از ریچارد

هوكر، ١ متالّه خوش نام انگلیسي كه در

سنت آباي كلیسا و فلسفة مدرسي قرار داشت،

یاد كند و از مشابهت هاي ظاهري در موارد

جزئي با آراء او به خوبي بهره بگيرد و موارد

اختلافي را مسكوت بگذارد، اما از هابز

سنت شكن و جسور كه بیان صریح افكار او

دردسر آفرین است با وجود تأثيرپذیري

فراوان نام نمي برد.

لاك، مكرراً سعي كرده است آراء سیاسي اش را

مستظهر به نصوص كتاب مقدس بگرداند تا حسن

د به ظواهر شرع را به خود 􀐟 ظنّ مخاطبان مقی

٢٩

بررسی انتقادي مبانی سیاست در اندیشه جان لاك

برانگیزاند؛ ولو این امر به صورت گزینشي و

گاهي بریده از سیاق و فضاي متن انجام

􀐟 مي گرفت، لكن خوشایندي نتایج و همراهي جو

زمانه، مانع از این بود كه بررسي جامعي

براي كشف میزان انطباق این استنتاج ها با

نصوص و احیاناً وارسي شواهدي از متون كه

مخالفان مي توانند به آن تمسك كنن د، صورت

بگيرد. گاهي نیز توریه و به كارگيري واژگان

مبهم و دولو كارساز مي شد. ٢

این رویة احتیاط آمیز لاك باعث شده است

تحلیل گران آثار او به دوگانگي هایي برخورد

كنند كه تفسير عبارات او و بيرون كشیدن مراد

واقعي او را مشكل مي سازد. آنان به وجود

آشفتگي ها و ابه اماتي كه لاك، تلاش لازم و كافي

براي رفع آا و ارائه منسجم افكار خود به

عمل نیاورده، اذعان دارند.

این دو گانگي میان اندیشه و عمل لاك نیز

قابل مشاهده است . براي مثال، حمایت از

آزادي هاي مدني و حقوق انساني از یك طرف كه

لاك در این چهره بیشتر معرفي شده است و

همراهي هاي فعال و غيرقابل پرده پوشي او با

حركت هاي استعماري و حتي برده داري از سوي

رین او 􀐟 دیگر چگونه همخواني دارد؟ مفس

پاسخ هاي مختلفي به این سؤال داده اند كه

اینجا مجال تفصیل مطلب نیست . ٣ نگارنده در

لابه لاي مقاله، برخي از این ابهامات و

دوگانگي را بیان خواهد نمود.

عمل لاك به منزله كار پزشك با تجربه اي است

كه براي درمان درد بیمار خود (جامعه

انگلستان)، داروي تلخي (نسخة هابز ) را در

پوشش شيرین و مخاطب پسند (سرمشق هوكر ) به

خود او مي دهد. البته تحولات بعدي زمانه،

فرصت كافي در اختیار پيروان فكري او قرار

داد تا عناص ر اصلي این تفكر را بي پروا و

با استدلال هاي یكدست تر عرضه و مغز را از

٣٠

سال دوازدهم/ شماره چهل و هشتم / زمستان 88

پوسته جدا كنند.

فلسفه طبیعي

اهمیت لاك در پي ریزي اصول تفكر لیبرالیسم،

منحصر به دیدگاه هاي سیاسي و اقتصادي او

نیست. فلسفه تجربي او یكي دیگر از اركان

فكري این مكتب را استحكام بخشیده است . گرچه

امثال بیكن و هابز در این زمینه از او

سبقت داشته اند، اما او نخستين كسي است كه با

نگاه بنیادي تر و جامع نگري بیشتر، سنت

تجربه گرایي انگلستان را استوار مي سازد. لذا

،« جستاري در فهم بشر » تاریخ انتشار كتاب

نقطه آغاز دوره تفكر تجربي در غرب جدید

قلمداد شده است.

لاك براي رهایي از متافیزیك حاكم بر

فلسفه مدرسي و تخریب پشتوانة اصلي عقاید

سنتي و زمینه سازي براي تأسیس یك نظام فلسفي

جدید، اولين قدمي كه در این كتاب بر

مي دارد، این است كه تأكید مي كند همه

معلومات ما اكتسابي است و مواد و مصالح

معرفت بشري، برگرفته از تجربه است . مقدم بر

آن چیزي به عنوان اصول فطري در صقع نفس

انسان وجود ندارد . در آن زمان از اصول

فطري، بیشترین استفاده براي توجیه عقاید

دیني و اخلاقي پایة تفكر سنتي صورت مي گرفت؛

زیرا این اصول به عنوان دفینه هاي پایدار

در نفس انسان كه توسط خداوند تثبیت شده

است قابل مناقشه و پرسش نبود . لاك، ابتدا

باید این سد بزرگ را از سر راه بر مي داشت.

ت 􀐟 جاي گزیني تجربه و احساس فردي به جاي مرجعی

سنت ها و عقاید تثبیت شده، كمك شایاني به

روح فردگرایي و تكثر و تساهل در تفكر

لیبرال مي نماید. لاك در انكار اصول فطري و

اثبات اكتس ابي بودن همة معلومات انسان این

گونه استدلال مي كند. ٤

٣١

بررسی

محمدحسن اصل روستا بازدید : 216 یکشنبه 07 اسفند 1390 نظرات (0)

                                    اندیشه سیاسی جان لاک

تاریخچه  زندگی لاک:

درسال 1632 میلادی در خانواده مرفه لیبرال وآزاد منش دیده به جهان گشود،پیرو مذهب پروتستان بود،پدرش وکیل ایالتی بود ودر جنگ های داخلی (1642) به عنوان کاپیتان در لشکر داوطلبان ارتش پارلمانی خدمت کرده بود، لاک کارشناسی فلسفه ومدرک پزشکی را از آکسفورددریافت کرد، معالجه  آنتونی اشلی وپذیرش مسولیت پزشک خانوادگی اشلی، حادثه مهم زندگی اوبود،لاک دراین مسولیت بیشتر وقت خودرا صرف کمک به حامیان این لرد می نمود.لرد اشلی در1672 میلادی  رئیس دیوان عالی شد ولاک سخنگوی ،سرپرست ومدیرآن. در1669 شرکت تجاری لردهای مالک کارولینا (ویرجینا وکلمبیای فعلی ) با مدیریت لاک آغاز به کار کرد وتاسال1672 ادامه یافت .از 1673-1675 منشی شورای تجارت ومستعمرات ووزیر بازر گانی وفلاحت خارجی بود.دردو شرکت تجارت برده داری سرمایه گذاری کرده بود،وقریب 48000 جریب زمین در کارولینا داشت.1675 به دلیل بیماری سل به فرانسه رفت ودر1679 به انگلستان برگشت وبه عنوان مشاور لرد اشلی مشغول به کار شد.در1680 لرد اشلی به اتهام توطئه علیه چارلز دوم ، به هلند تبعید شد ودر 1683 درگذشت ، لا ک به خاطیر ارتبا طش با لرد اشلی درمعرض سوء ظن بود لذا به هلند رفت، پس از دستیابی ویلیام اورنج به پادشاهی ، در1689 به انگلستان بر گشت ، وبه دلیل علاقه پاد شاه به او پست وکیل حقوقی پاد شاه را پذیرفت ومدت 14 سال به حالت نیمه باز نشسته عمر خودرا سپری کرد، او بدون ازدواج وداشتن زن وفرزند درسال 1704 دار فانی را وداع نمود.

اوضاع انگلستان در قرن هفده :

 جنگ های مذ هبی (1637-1644)،نابرد باری های مذهبی،سلطنت مطلقه وشرایط بد اقتصادی دامنگیر آن بود. چارلزاول(1625-1649)، انقلاب انگلستان (1645-1649)،دیکتاتوری کرامول (1653-1658)،چارلزدوم(1660-1685)،جیمز دوم (1685-1689)، انقلاب باشکوه در 1689، مهمترین بخش های تاریخ این کشوررا سامان می دهد.

هستی شناسی :

 بحث اودر باره عالم هستی وخالق آن به تبع  بحث وی از حدود وحوزه معرفت انسان است.مانسبت به هستی خود مان علم شهودی ودرنتیجه یقینی داریم واز علم به خود به شناخت خالق هستی نائل می شویم.

درخصوص اموری  که به وسیله ای حس نمی توانیم به وجود آن ها پی ببریم فقط می توانیم ازطریق مقایسه وتمثیل موارد نا محسوس  به موارد محسوس به وجود مدارجی در امور نامحسوس پی ببریم،ا وهمچنین ، وجود عالم ما فوق عالم طبیعت را به صورت علم احتمالی می پذیرد.

دین شناسی : دین را پاسخگو به همه نیاز های انسان نمی داند ، به دین رسمی جامعه – کلیسا -  بدبین است،هیج شان حکومتی برای دین قائل نیست  ودوحوزه دین ودنیا را از هم جدا می داند،دین وهمه معارف دینی از حیطه تعقل وشناسای یقینی انسان خارج می باشد وداخل  درحوزه ایمان است.

انسان شناسی :

نسبت به سرشت انسان در مجموع نگاه خوشبینانه دارد، توجه اوبه انسان درمرحله دنیا معطوف است وحقیقت را در همین وجود مادی ودنیوی او جستجو می کند نه درورای آن.عقل وقدرت شناخت عقلانی انسان را ملاک امتیاز اوبر سایر جانداران می داند ،برای شنا خت  حقیقت انسا ن از پژوهش درباب توانای شناخت انسان آغاز می کند ومی خواهد حد فاصل بین عقیده وعلم را پیدا بکند، او شناخت  قطعی انسان رامحدود به تصورات ، آن هم تصورات بسیط وجزئی می کند وعملا بسیاری از معارف بشری را از حوزه شناسای علمی انسان خارج نموده وآن هارا به حوزه علم احتمالی منتقل می کند.به نظر او همه انسان ها هنگام ورود به جهان برابرند وهمه از یک گوهرند وهمه از استعداد های یکسان برخوردارند ،انسان را اخلاق مدار می داند، که برای شهر وندان جز عمل اخلاقی رانمی پسند د،با استفاده ازعقل وبا آگاهی از قانون وعمل به آن ،رفتار منطقی پیشه می کند وخودرا تابع قانون اخلاقی می داند،انسان لاک شاهکار خلقت خداوند وآفریننده بی نها یت دانا ست.عقل به حس مشترک یا عرف عام تقلیل پیدا میکند وهمه انسان ها به طوری مساوی صلاحیت تشخیص درست را می یابد وکاربرد عقل از انحصار عده ای خاص خارج می شود وبر این اساس دموکراسی ،تنها فلسفه سیاسی می شود که تناقض باحس مشترک پیدا نمی کند.اعتماد به عقل  تا حدی پیش می رود  که در اندیشه لاک به قانون طبیعی بدل می شود.عقل  وجود قوه ای درانسان دانسته می شود که مهم ترین عمل آن تمایز علم یقینی از علم محتمل درذهن است.کارکرد عقل درامورذیل بیان می شود:1- کشف دلایل 2- ترتیب منطقی دلایل 3- درک ارتباط بین آن ها 4- نتیجه گیری .

معرفت شناسی :

 اومعرفت را ناشی از تجربه می داند وذهن را بالوح سفید مقایسه می کند که خالی است وباتجربه پر می شود، تجربیات هم یا از طریق مشاهدات ما از جهان خارج ویا توسط قدرت فهم وادراکی که ثمره فعالیت ذهنی ماست(انعکاس) بدست می آید ذهن اطلاعات را دریافت می کند، آن ها را باواقعیت تطبیق می دهد وسعی می کند بین ذهن وواقعیت  (جهان خارج)  ارتباط  برقرار نماید وبین آن دو سنتز وازآن نتیجه گیری کند.، لذا حس وبازتاب ذهن دومنبع دانش است. او این افکار را به دو دسته بسیط ومرکب تقسیم کردند.

افکار بسیط طی مراحل احساس وانعکاس به طور کامل درذهن جای می گیرند.افکار مرکب آن های هستند که فهم آن ها بدون تکرار ، مقایسه وترکیب افکار بسیط حاصل نمی شود.

 افکار بسیط به چهار دسته تقسیم می شود :1- تنها از طریق یکی از حواس به ذهن راه می یابد مثل سفتی وسختی.2- به بیش از یک حواس احتیاج دارد مثل تصور ما در باره حرکت وفضا.3- تنها به عمل انعکاس احتیاج دارد مثل تصور ما ازفکر واراده .4- به تمام فعل وانفعالات احساسی وانعکاسی احتیاج دارندمثل تصور ما برای درک مفهوم لذت وقدرت.

   هرچیزی که درقالب تجربه قابل اثبات باشد، علمی است والا علمی نیست ، ازاین جهت اوپایه گذار پوزیتویسم هم می شود.اومنکر معرفت ذاتی وفطری است ومعرفت را ناشی از تجربه می داند.لازم به ذکر است که درباب معرفت شناسی وروش شناسی ،سنت جهان بینی خیمه ای واندیشه ای سایه خداوندی وتفکر غالب (همه با من) فروریخته وجهان بینی جدیدی مبتنی بر آزادی ومساوات تمامی انسان ها وتفکر ( همه با هم ) جانشین آن شده است که هابز ولاک آن راتحت عنوان قراداد اجتماعی به تضارب آرا گذاشته اند،امادرتاریخ نیز تحولی بزرگی رخ داده وآن فروپاشی قداست شاه است که با اعدام چارلز اول پدید آمد ونظام کهن پدرسالا ری ، کار آمدی خودرا ازدست داد.

ریشه بی نظمی در ناکار آمدی نظام سیاسی مبتنی بر جهان بینی خیمه ای است ، نظامی که با اعدام چارلز اول فروریخت وبا فروپاشی آن ، گسست عمیقی را بین فهم حقیقت وواقعیت در منظر روشنفکری جامعه قرار داد.

سه نوع معرفت :

1- شهود حسی : مستقیم وبلا واسط است مثل معرفت انسان نسبت به خودش ، این نیاز به تجربه بیرونی ندارد .

2- معرفت از طریق استدلال عقلی مثل معرفت انسان به خدا .

3- معرفت به امور د یگر : فقط از طریق حس وتجربه است .

روش شناسی :

روش او عقلی است واصل احتجاجات او براهین عقلی است ، از کلام تنها برای تائیید عقل شاهد می آورد .

شیوه انجام کار :

لاک بابحران ذهنی درمورد اعدام چارلز اول ، دیکتاتوری کرامول، جنگ های داخلی وخشونت های مذهبی ونیز رکود اقتصادی روبرو بود، به این نتیجه رسید که علت تمام این بحرا ن ها را باید درنظا م سیاسی انگلستان جستجو کرد. بنا براین تصمیم گرفت که شالوده نظام سیاسی موجودرا بشکند وموفق شد که نظریه ای پدر سالاری را مورد آزمون قراردهد، اوضمن رد سلطنت مطلقه مبتنی بر نظریه پدر سالا ری راه خودرا به سوی حکومت مشروطه می گشاید.برای استحکام پایه های دولت مورد نظر خود از وضع طبیعی شروع وتوسط قراداد اجتماعی به حکومت مشروطه دست می یابد. برای جلوگیری از مطلقه واستبدادی شدن قدرت ، حاکمیت قانون ، تفکیک قوا وسر انجام حق انقلاب را مطرح می سازد.

 برای مشخص نمودن رابط دین وسیاست حوزه های دین وسیاست را امور جداگانه می داند وهیجگدام را حق دخالت در امور دیگری نمی دهد.

 برای جلوگیری از وضع رکود اقتصادی مساله مالکیت را بسط وتفصیل می دهد ،اداره سرزمین های، در ماوراء بحار، نیز برای شکوفای اقتصادی وجلوگیری از رکود مطرح می شود.

وجه سلبی اندیشه لاک :

نفی سلطنت مطلقه (پدرسالاری):

فیلمر بحث خودرا از دوطریق دنبال کرد:1-  تکیه بر گزیده متون مقدس که مجوزی الهی برای پادشاه قائل است .2- دعوی سلطنت با آموزه های طبیعت هماهنگ است،همان طور که می توان آن را در یک خانواده یا درقلمرو حیوانات مشاهده کرد، کل بحث او وابسته به یکسان شمردن پاد شاهی با خانواده وشاه با قدرت پدری است .اوحق پادشاهان را بر آمریت پدرانه آدم وجانشینان او بنا می نهد که درهنگام حلقت به او داده شده است. این فرمانروای بر دو پایه استواراست :الف- اصل ونسب پدری ب- حق مالکیت که توسط آدم به وارثان اومنتقل شده است ودرنتیجه اولین پاد شاهان پدران خانواده ها بودند وآ نها حکومت مطلقه داشتند ، اگر قدرت مطلقه آدم درهم شکسته شود ، بنیاد استد لال فیلمر هم فرو می پاشد.لاک با استناد به کتاب مقدس ،می گوید ؛ خدا هرگز چنین سلطه منحصر به فردی را به کسی اعطا نکرده است ، زیرا هم با مقام الوهیت وهم با فرمان اولیه او ناساز گار است.

      درکتاب مقدس دارد : وخدا به آن ها برکت داد وخدا به آن ها گفت که زمین را آباد کنید وزادوولد کنید ودوباره آن را پرجمعیت ساخته تحت سلطه درآورید ،وبرماهی دریا ، پرنده هوا وتمام چیز های که بر زمین حرکت می کنند مسلط شوید.

  به نظر فیلمر تحت سلطه در آوردن همه مخلوقات جهان  حاکی از اصالت اقتدار پدری است.امالاک ،بامراجعه به کتاب مقدس وتفسیر مخلوقات خاکی؛ به احشام چهار پایان وپرندگان ، ضمن نفی هر گونه سلطه بر انسان ، به این نتیجه رسید که عطیه آدم ووراثش چیزی جز سرزمین مشترک برای استفاده نوع بشر نبوده است.

 درعبارات کتاب مقدس سلطه انسان  برانسان دیگر، دیده نمی شود، تنها چیزی که فهمیده می شود سلطه نوع انسان بر مخلوقات فروتر است، همچنین عقل سلیم نمی پذیرد که ما لکیت آدم بر تمام جهان به معنای سلطه واستعمار انسان ها باشد، وخداوند بهره مندی از نعمات را منوط به اراده انسانی دیگر کرده باشد.

  لاک پس ازآن به رد ادعای سلطه مطلق آدم بر حوا می پردازد واینکه آدم بر حوا سلطه مطلق نداشت.« اوبه زن گفت که من غم بارداری تورابه شدت مضاعف می کنم ومیل واشتیاق تو باید برای شویت باشد واوبرتوحکم خواهد کرد»، آیه فوق مربوط به قصه هبوط ونفرین خدا بر زن است وچون هردو در نافرمانی سهم داشتند ،نمی توان گفت که در چنین حالتی خدا امتیاز ویژه ای برای آدم قائل شود وقدرت مطلقه به او بدهد. درنتیجه قدرت آدم بر حوا تنها از نوع زنا شوی است نه سیاسی؛ یعنی اینکه  تمام  زن ها باید مطیع همسران باشند که ارتباط با تاسیس قدرت مطلقه سلطنتی ندارد واگرچنین باشد هریک از همسران می توانند ادعای سلطنت داشته باشند.

اما سلطه پدر برفرزند انش ، نامحدودنیست ونمی تواند فرزند خودرا به قتل برساند وکسی قادرنیست تا موجودی را که کسی دیگر ساخته است دروضعیت تباهی قرار دهد.به نظر لاک این کار ( ساختن ) مختص خداست وهیج پدر ومادری نمی تواند این ادعا (ساختن ) را نسبت به فرزندانش داشته با شد.

اگر بگوید؛ پدر به دلیل ساخت پسر این قدرت را دارد بازهم نمی توان سلطنت مطلق را برای پدر استنتاج کرد زیرا برفرض این سلطه ، مادر نیز در آن شریک است .اگرسلطه مادر بیشتر نباشد حداقل سلطه مساوی دارد.

 حتی اگر بتوان از اشکالات فوق چشم پوشی کرد ، نظریه فیلمر تازمانی قابل قبول است که فرزندان فرزندان آدم به دنیا نیامده باشند. بابه دنیا آمدن نسل دوم ،پدران ظهور می یابند که از یک منظر پدر وازمنظر دیگر فرزند محسوب می شوند، لذا اگرماهیت قدرت پدر سیاسی باشد ، چیزی جز آ شوب باقی نخواهد ماند .

 لاک ضمن تفکیک اطاعت سیاسی ودینی از اطاعت سلطان می گوید : که سلطان از لحاظ سیاسی بر پدر ومادرش سلطه دارد ودرعین حال به فرمان خدا حق سر پیچی  از فرمان پدر ومادر رادرامورغیرسیاسی ندارد.

نتیجه : لاک نه تنها سلطه پدر سالار را را درهم می شکند ، بلکه اساسا هرگونه خلق سلطه انسان بر انسان را هم باطل می سازد (واین مشکل از حکومت رامبتنی بر سبک غالب _سنت غالب می داند که اکنون کارای خودرا ازدست داده است).لذا در رساله اول حکومت انسان ها را ازبردگی آزاد می کند ودررساله دوم حکومت ، جامعه مدنی ونظام ساسی حاکم بر آن رابر پایه آزادی طبیعی انسان مطرح می کند.

 ولایت پدر ومادر بر فرزندان ناشی از تکلیفی است که خداوند بر عهده آنان گذارده ،یعنی تاوقتی که کودکان به کمال وبلوغ نرسیده اند باید از آن ها نگهداری کند .این ولایت محدود ومقید است،قدرت پدر ومادر به کلی غیر از قدرت قانونگذاری وتسلط بر جان ، مال وآزادی فرزند است. بعد از رسیدن به عقل کامل پدرومادر دیگر بر آن هاسلطه ندارند خواه دروضع طبیعی باشد وخواه دراجتماع سیاسی. اما کسانی که هر گز به درجه ای از هوشمندی وتمیز نمی رسند که بتوانند قانون را بشنا سند هیجگاه به آزادی نمی رسند.

 قدرت پدر ومادر برای حفظ سلامت بدن وتربیت نفس فرزندان است ، این قدرت به پدر ومادر تعلق میگیرد که پرستار فرزندانش باشد واگر تکالیف خودرا انجام ندهند کلیه حقوق او ساقط می شود.تکلیف پدرومادر قابل انتقال است وممکن است این وظیفه را به دست استاد بسپارند اما حرمت گذاشتن پدرومادر همچنان باقی است. زن ومرد ممکن است دو اراده مختلف داشته باشند ولذا چون مرد تواناتر است رجحان به اراده مرد داده شده است واین حق درمورد حق مخصوص زنان اعمال نمی شود ودر موارد مشترک است. قدرت شوهر چنان از قدرت سلطان مطلق دوراست که زن اغلب می تواند ودر مواردی که قوانین طبیعی وپیمان ازدواج اجازه دهد ازاو جدا شود.

 سلطه کار فرما بر کارگر موقت وناشی از پیمان است که میان آن دو در محدوده خاص است.اما بردگان به دلیل شرکت درجنگ از حق خود نسبت به هستی صرف نظر کرده اند. به تبع آن، حق آن ها نسبت به آزادی واموال هم ساقط شده، وآن هارا نمی توان اعضای جامعه سیاسی محسوب نمود.

    درکل 1-  قدرت سیاسی ادامه قدرت پدر درخانواده نیست ، زیرا به لحاظ طبیعی هیج کس قدرت حکمرانی بر کسانی دیگری را ندارد 2- قدرت محصول مالکیت نیست زیرا بین مالکیت انسان ها وکالا ها تفاوت نمی گذارید، درحالیکه  متفاوت است زیرا اشیا عقل ، اراده وتوان ندارد برخلاف انسان ها، وبدون رضایت انسان ها هیج کاری نمی شود کرد.3- قدرت محصول رضایت است لذا قدرت مال مردم است نه حاکم ، حاکم فقط مجری است.

وضع جنگ:

 هرکس که بکوشد دیگری را درزیر قدرت مطلق خود دراورد خودرا با او در وضع جنگ قرار داده است، مثل آن است که اعلام کرده باشد قصد جان اورا کرده است.لذا وضع جنگ وضع است که فرد نسبت به دیگری زور بگوید وحاکم نباشد که بتوان ازاو کمک خواست لذا فرد حق دارد شخصا به مقابله بر خیزد. حتی در اجتماع وقتی راه توسل به داور قانونی باز باشد ولی فساد دردستگاه عدالت راه یافته باشد دراین حالت نیز وضع همان وضع جنگ است. دروضع طبیعی هم زندگی انسان خالی ازمفهوم جنگ نیست واز سوی هر جنگی، وضع طبیعی را، به وضع جنگ تبدیل نمی کند.

طرح  جدید لاک مبتنی برآزادی وحقوق طبیعی انسان ها است که در وضع طبیعی وجود دارد.

وضع طبیعی :

دروضع طبعی انسان ها آزاد وبرابر اند، افراد درکار ها وتصرف در اموال شان آزادی دارند وضرورت نداردازکسی اجازه کسب بکند، ازادی در وضع طبیعی هم مطلق نیست وآزادی طبیعی به واسطه قانون طبیعی که همان قانون عقل وخدا باشد تحدید می شود ،لذا وضعیت طبیعی وضعیت مسولیت وتعهد است. همچنین قدرت وسلطه همه مردمان یکسان اند وهیج یک قدرتی بیش از دیگران ندارند زیرا همه انسان ها مخلوق خدا هستند وهمه در قوای نفسانی وجسمی برابرند وهیج کس بردیگری برتری وتسلطی ندارند.

انسان ها تابع قانون عقلی وطبیعی هستند که به همه می آموزد که هیج کس نباید به زندگی ، سلامت ، آزادی ومالکیت دیگری صدمه ای برساند. جنگ زمانی به وجود می آید که انسان ها قانون عقلی رارها کند.درنتیجه مردم از عقل طیعی ، آزادی طبیعی وحقوق طبیعی  برخودارند.( حقوق طبیعی عبارت اند ؛از حق زندگی ، حق آزادی ، حق مالکیت ، حق والدین درولایت بر فرزندان ، حق التزام به احترام ومساعدت نسبت به والدین از طرف فرزندان).دروضع طبیعی اگر کسی درمعرض خطر قرار گیرند دیگران به کمکش می آید زیرا ازعقل طبیعی وآزادی طبیعی برخوردارند،لذاحداقل مجازات وجود دارد وآن مجازات جمعی است،زیراهمه انسا نهاباهم برابرند.دروضع طبیعی حداقل ازهمکاری وجود دارد.دروضع طبیعی مالکیت خصوصی وجود دارد ومورداحترام است ودرصورت تجاوزبه مالکیت کسی دیگران به کمک اومی آیند.دروضع طبیعی شبه قانون وجود دارد.وضع طبیعی وضع ترس است نه مرگ،انسانهابه اختیارخودبرای حذف حداقل ترس به سوی قراردادمی رود.دروضع طبیعی انسان ها از حق مجازات بر خوردارند ولی ملزم به پیروی از خرد ووجدان است که آن را متناسب با قانون شکنی ودرراه ترمیم کردن ومهار مجرم اعمال می کند. دراین وضع انسان ها می توانند باهمد یگر به توافق برسند وکلیه این توافق ها برایش الزام آور است، اهمیت وضع طبیعی در صلح آمیز بودن آن است .

دومرحله درو ضع طبیعی :

1- مرحله آ غازین(پیش از رواج پول) : برابری وجوددارد.

2- مرحله متاخر ( پس از رواج پول ):پیدایش نابرابری.

     یکی از خصیصه های ذاتی طبیعت بشر  یعنی خواست مالکیت نامحدود که در مرحله اول نمی توانست فعال باشد درمرحله دوم حداکثر مجال را بدست می آورد.ازسوی درمرحله اول توانای پیروی ازراهنمای عقل ساده است وهمه مستقل ،برابر بودن وآسیب نرساندن به دارای دیگران را می پذیرد، اما درمرحله دوم که انسان ها دیگر برابر نیستند ، عقل دیگر قانون اخلاقی نیست ، بلکه نوعی توانای برای محاسبه روش ضروری حراست از مالکیت نابرابر تبدیل می شود وچنین عقلی تنها در کسانی  یافت می شوند که تا حدودی ملک واملاکی راتصاحب کرده اند.دراین مرحله دوم وضع طبیعی است که انسان ها ی لاک به توافق می رسند تا وارد جامعه مدنی شوند ، چنین توافقی باید از مالکان در برابر یکدیگر ودربرابر یک حکومت احتمالی خود سر حراست کند، ومدافع مالکان علیه غیر مالکان نیز باشد.این امر نیازمند چارچوب حکومتی است  که کنترل نهای آن دراختیار مالکان خواهد بود.

 فرضی یا واقعی بودن وضع طبیعی :

1- فرضی است ، چنانکه هابز این کار رانمود ولی درابتدا آن ابه مثابه نتیجه ای منطقی ارائه می دهد که از طبیعت فرضی او ازبشر نشات گرفته.

2- واقعی ،او آن را از شرایط بکر زیست محیطی آمریکا آغاز کرده بود. مضاف بر اینکه در جائیکه مردم برای ایجاد جامعه مدنی توافق نکرده باشند درو ضع طبیعی به سر می برند.

نقایص وضع طبیعی :

 1- نبود قدرت اجرای منسجم .

2- قدرت قانونگذاری واحد وجود ندارد ،فقط یک سری قواعد موجود درطبیعت را عمل می کند.

3- مرجع داوری بی طرف وجود ندارد، هرکسی حق مجازات مجرم را دارد وچه بسا بر اثر تمایلات نفسانی پارا ازحد فراتر بگذارد وبراثر حب نفس از دوستانش طرفداری نماید که سرانجام آن اغتشاش خواهد بود.لذا بهره وری از وضع طبیعی بسیار پایین است، مردم باتحول از وضع طبیعی  به جامعه سیاسی  از فرمان خرد پیروی می کند، واین تحول به واسطه قرار داد انجام می شود.

قرارداد اجتماعی :

  درلاک دوقرارداد وجود دارد : 1- قرارداد افراد  با همد یگربرای اینکه جامعه مدنی(سیاسی) را شکل بدهد، لذا جامعه محصول قراداد مردم است، پس ازطرف مردم حق نمایندگی دارد.البته برای ورود به جامعه مدنی توافق اکثریت لازم است نه کل .2- جامعه (نماینده مردم ) می رود باشخص ثالث (فرمانروا یا یک هیئت)  قرارداد می بندد که دولت را به وجود آورد .جامعه قدرت را به فرمانروا واگذار می کند .قرارداد دوم قرارداد اطاعت است ومردم می پذید که ازدولت اطاعت کند، دراین قرارداد مردم ودولت مسولیت های را می پذیرد.فرد وقتی وارد جامعه می شود آزادی ومالکیت را دارد وجامعه نمی تواند آن را از او بگیرد چون جامعه اورا به او نداده است ،چیزی را که نداده ا ست نمی تواند بگیرد.

انسان ها طبق قرارداد دو قدرت را واگذار می کند :

 1- اقدام برای بقا در چارچوب قانون طبیعت

2- قدرت کیفردادن به جنایات علیه قانون طبیعت.

   قدرت اول را تا آن جا تسلیم  جامعه می کند که جامعه بتواند بر اساس مقررات خود بقای او واعضای دیگر جامعه را تامین کند. چنین قانونی در بسیاری از موارد ، آزادی اورا که بر اساس قانون طبیعت از آن بر خوردارند محدود می کند.

   اما قدرت دوم را کلا ً تسلیم جامعه میکند ونیروهای طبیعی خودرا برای همکاری  وبر اساس قوانین جامعه ، در اختیار قدرت اجرای جامعه قرار می دهد، لذا در اجتماع سیاسی هر چند بخش  از حقوق خودرا به حاکمیت جامعه تفویض می کند تا امنیت اورا تامین نماید اما همچنان بخشی  ازحقوق  خودرا حفظ می نماید وآن حقوق وآ زادی های شخصی وفردی است ازجمله حق صیانت ذات ودفاع شحصی در مقابل هر کسی که دارای اورا تهدید می کند.قدرت حکومت قدرت امانی است برای فعالیت در جهت برخی هدف های معین.

چارچوب حکومت :

 مردم قدرت خودرا به جامعه می دهد ، جامعه هرحکومتی را که ترجیح دهند ،تعیین می کند، اما به دودلیل بعید است قدرت خود سرانه ای را به حکومتی بدهد: 1- افراد طبیعتا دارای قدرت خود سر ومستبدانه ای نیستند ، تا آن را به جامعه بدهد.2- تفویض قدرت خود سر ،خلاف آن هدفی است که جامعه به خاطیر آن برپا شده اسد ؛ یعنی حراست از زندگی ، آزادی ودارای.

حتی قدرت مطلق که گاهی باید پذیرفته شود (مثلا در صورت پیروزی در جنگ ) قدر ت مرگ وزندگی آ ن ها راندارد.لذا اوبه سوی  حکومت مشروطه حرکت می کند واز دولت لیبرالی که کنترل آن دردست طبقه مالکان باشد حمایت می کند.شکل حکومت او بیشتر مبتنی  بر دموکراسی مبتنی بر نظام پارلمانی  ومبتنی بر حاکمیت مردم وحتی حق فردی وجمعی برای مقاومت در مقابل حاکم است.

اوطرح نوع دموکراسی را ریخت که در آن حکومت  ایده آل حکومتی است که با توافق ورضایتمندی فرمانبرداران بنا شده اند.ودموکراسی درحقیقت به مثابه روح حکومت است نه شکلی از آن، این امر تقریبا با هرنوع سازمان وتشکیلاتی همخوانی دارد وبه شرط درک این نکته که حکومت امانت داران مردمی هستند که قدرت های خودرا به آن ها سپرده اند.

   زمانی که مردم به جامعه پیوستند  اگرکل قدرت جامعه را در اختیار اکثریت قرار می ادادند ، می شد دموکراسی، اگردر دست تعدادی اندک وارثان یا جانشینان آن ها قرار می دادادند می شد الیگارشی. اگردردستان یک فرد قرارمی داد  می شد پادشاهی یاسلطنتی. اگر دردست یک فرد ووارثان او قرار می گرفت می شد سلطنت موروثی واگردردست یک فرد برای زمان حیاتش قرار می گرفت  وپس از مرگ او جانشینی برای اوانتخاب  می شد، سلطنت انتخابی می شد.اگر در آغاز ، قدرت قانونگذاری ازسوی اکثریت به یک نفر یا تعداد از افراد ، فقط برای زمان حیات شان یا مدت زمان محدود ، تفویض شود وپس از آن مجددا به دست اکثریت باز گردد آنگاه جامعه می تواند قدرت رادر دستان هرکس که می خواهد قراردهد وشکل جدیدی ازحکومت را بنا کند. شکل حکومت بستگی به جایگاه قدرت برتر ؛یعنی قدرت قانونگذاری دارد.

لاک به اشکال مختلف حکومت اشاره کرده ، ضمن آنکه جامعه را در انتخاب صورت وابداع نوع جدیدی از آن مختار می داند ولی با توجه به بحث های لاک درباره لیبرالیسم ، حقوق طبیعی ، اصالت فرد ، مجادلاتش با فیلمر ، تساهل ونهایتا بحث درباره حکومت های مشروع ونا مشروع می توان تنها از حکومت دموکراسی به عنوان حکومت مشروع سخن به میان آورد.

بخش های مختلف یک تنواره سیاسی وتفکیک قوا :

1- قوه مقننه : هدف اصلی ورود به جامعه مدنی حفظ دارای است واصلی ترین وسیله برای رسیدن به این هدف قوانین ساخته شده توسط این قوه است که افراد آن توسط مردم انتخاب وقوانین به تصویب مردم می رسد. قوه مقننه برترین قواست وقوه مجریه وفدراتیو زیر نظر آن وطبق قوانین مصوب آن عمل می کند.

حدود قدرت قانونگذاران : 1- قوانین به اطلاع وتصویب مردم رسیده باشد2- هدف نهای آن خیر وصلاح مردم باشد 3- بدون رضایت مردم نمی تواند از مردم مالیات بگیرد4- نمی تواند این قدرت را به دیگری انتقال دهد.

2- قوه مجریه : قانون نیاز مند مراقبت واجرای دائمی است ، لذا باید قوه مجریه وجود داشته باشد ،قضاوت هم دردست این قوه است.

3- قدرت فدراتیو : وظیفه جنگ وصلح ، پیمان ها وائتلاف ها وهمه دادو ستد های که با افراد اجتماعات خارجی انجام می شود بر عهده این قوه است.

  قوه مقننه چون وضع قوانین را دائمی نمی اند می تواند بعد ازوضع قوانین تعطیل شود ودر صورت نیاز به وضع آن دوباره گرد هم آیند وافراد را که به این امر دعوت می شود قوه مجریه مشخص می کند.این قوه می تواند برای همیشه باشد ولی افراد آن برای مدت محدود عضویت داشته باشد.

    قوه مجریه وقوه مقننه برای جلوگیری از سوء استفاده باید دردستان افراد جداگانه باشد. قوه مجریه وفدراتیو واقعا قوه های مجزا از همند ولی همیشه درپیوند با یکد یگر قراردارند. اجرای قوانین دردرون جامعه وظیفه قدرت اجرای وساماندهی  امنیت وبرآورده کردن خواستهای عمومی درخارج از جامعه وظیفه قدرت فدراتیو است. این دوقوه رانمی شود به آسانی ازهم جدا کرد وهمزمان به دست افراد جداگانه ای سپرد ، زیرا که هردوی آن ها برای اعمال قدرت خود نیاز مند نیروی جامعه هستند ونباید دردست کسانی قرارداد که ازهمد یگر اطاعت نمی کند، والا جامعه مستعد بی نظمی می شود.

قدرت فدراتیو درمقایسه با قدرت اجرای کمتر از سوی قوانین ایجابی ، دائمی وپیشین مورد نظارت قرار می گیرد واختیار آن دردست  افراد دور اندیش قرار می گیرد که آن رادرراه خیروصلاح عمومی به کار می برند، زیرااین روابط متناسب با شرایط زمان صورت می گیرد.هیج یک ازاین قدرت ها آمریتی فراتر از آنچه قانون اساسی در اختیار شان گذاشته است ندارد.اگر قوه مجریه مانع ازبرگذاری جلسه قانونگذاران ویا مصوبات آن ها شود ، مردم حق دارند  این نیروها را ازسر راه بردارند.

    قدرت فراخوان یا انحلال قدرت قانونگذاری که دراختیار قدرت اجرای قراردارد ، به دلیل برتری قدرت اجرای نیست ف،بلکه ازروی اعتماد وبه صورت امانت  به او سپرده شده است ، زیرااو همیشه درجریان کار ها است وقدرت پیش بینی دارد

 لاک طرفدار برتری پارلمان بر شاه است ولی در آثارش نشانی ازدخالت موثر افراد مردم درانتخابات نیست.

 داوری در مورد اینکه قوه مقننه ومجریه بر اساس اعتماد مردم عمل نموده است یانه، برعهده مردم است .

دربرخی موارد لازم است قانون اختیاراتی ویژه ای به قدرت اجرای بدهد تا هر اقدامی را که برای حراست اعضای جامعه لازم است ، درصورت نبود قانون ، انجام دهد. این قدرت متناسب با مناقع عامه واهداف حکومت به کار گرفته شود  ودرموارد خاص اعمال شود، واگرمیان مردم وقدرت اجرای مشکل پیش آمد ،مردم جهت حل آن راروشن می کند ، واگرنشد حق انقلاب را به مردم دراین مواراد داده است.

غایت حکومت:

 دولت اجتماعی از انسان ها است که فقط برای تامین ، حفظ وپیشبرد منافع مدنی (زندگی ، تندرستی، آسایش وتملک اشیای خارجی) تشکیل شده است .قلمرو نفوذ حکومت نیز تنها شامل اور مادی ودنیوی انسان می باشد.

 نقش مردم در تعیین حکومت :

 رضایت مردم نقش اساسی دارد که خود نیز ریشه در طبیعت انسان دارد وریشه در آزادی انسان ها دارد که هیج کس را درزیر سلطه قدرت دیگری نمی توان آورد.

حق انقلاب :

چه دروضع طبیعی وچه دروضع مدنی هرگاه که تجاوزی به جان ومال صورت گیرد متجاوز خودرادروضعیت جنگ قرارداده است ،بنا براین حق انقلاب درنظریه لاک همان حق مقاومت دروضع طبیعی برای حفظ جان ومال است.نظریه انقلاب لاک بر پایه  عقلانی طراحی شده ، زیرا مردم به دلیل بدی وضع طبیعی با رهنمود عقل ازآن خارج شده ، اگر دولت دوباره همان وضع را برگرداند به حکم عقل باید از دست آن آزاد شد.اوانقلاب را هدف نمی داند بلکه وسیله ای برای قدرت اساسی جامعه می داند. لاک انقلاب راپدیده تکاملی ومطلوب نمی پنداشت وحق انقلاب نه تنها مخالفت با نظام سیاسی  لاک ندارد بلکه کاملا با آن همخوانی دارد ،اوانقلاب را پدیده خود جوش ونتیجه عدم موفقیت مردم درمخالفت های اصلاحی میداند ، لذا انقلاب لاک  انقلاب اصلاحی تلقی می شود واگربا انحلال جامعه سیاسی توام نگردد نه تنها با دولت عقل اوتناقضی ندارد بلکه حرکت معقول نیز به حساب می آید.

 با انقلاب  حکومت منحل می شود نه جامعه ،جامعه تنها باغلبه خارجی انحلال پیدا می کند.اما برای اینکه بی ثباتی دامنگیر جامعه نشود اومراحل رابرای اعتراض قائل است که آخرین مرحله وآ خرین راه علاج آن انقلاب است:

1- مخالفت با وزیران ومقامات وماموران پائین رتبه 2- مخالفت با احکام غیر قانونی اولیای امور

3- مرحله دفاع وصیانت از نفس درمقابل حکم پادشاه ومامور اوکه جان ومال انسان را مورد تهدید قرارداده است، لاک جواز مرگ مامور را صادر می کند4- مخالفت با اعمال غیر قانونی شخص اول مملکت، که انتهای این مخالفت به انقلاب ختم می شود.

 مضاف بر اینکه افراد به خاطیر ترس ومحافظه کاری به سادگی از قالب های قدیمی خارج نمی شود ودست به انقلاب نمی زند، زمان دست به این کار می زند که فواید آن بر هزینه های آن پیشی بگیرد .وازسوی چنانکه ایجاد نظام سیاسی مبتنی بر رضایت اکثر مردم است ، سر نگونی نظام سیاسی وانقلاب نیز منوط به رضایت اکثریت مردم است .علاوه برآن1- اگر این حق راهم معتقد نباشیم ، مردم که نسبت به آن ها برخورد نامطلوب صورت گرفته آمادگی دارند تادرهر موقعیتی این بار سنگین را برزمین بگذارند 2- چنین انقلاب های به دلیل سوء مدیریت های کوچک رخ نمی دهد 3- دکترین تحدید قدرت ، بهترین مانع دربرابر شورشهای است که علیه قانون اساسی واز طرف حکام صورت گرفته 4- اگر مجازبودن چنین دکترین برای صلح جهانی ازآن جهت مخرب است که باعث بروز جنگ های داخلی می شود ، بنیان چنین صلح نیز مبتنی برخشونت وچباول دزدان ومتجاوزان است که دوام نخواهند آورد5- ازسوی تغییر حکومت تاامر همگانی نشود به فایده مخالفان نخواهد انجامید ، لذا مردم تا امر همگانی نشود تحریک نمی شوند 6-دفاع از خود بخشی از قانون طبیعت است جامعه را نمی توان از آن محروم کرد.

 راه های انحلال حکومت :

1- قدرت قانونگذاری تغییرکند وقوه قانونگذاری مردم برکنار شود ویا قوانین آن ها اجرانشود

2- شهریار ازگرد همای وتشکیل قدرت قانونگذاری درزمان تعین شده مخالفت کند3- بدون رضایت مردم وبه دلیل اعمال خود سرانه شهریار ،هیئت انتخاب کنندگان ویا شیوه انتخاب در جهت مغایر با منافع همگانی تغییر کند.4- تسلیم مردم به به یک قدرت خارجی ، زیرا هدف از ورود به جامعه سیاسی حفظ جامعه آزاد ومستقل است 5-  فرمانروا نسبت به وظایف خود سهل انگار باشد 6- شهریار خلاف اعتماد عمل کند که به اوشده است .

راه های حفظ آزادی وجلوگیری از استبداد:

1- حاکمیت قانون ونظام مبتنی بر قانون اساسی

2- تفکیک قوا

3- حق انقلاب

 

 ارتباط میا ن مذهب وسیاست :

  لاک منازعات مذهبی رادراروپا معلول ترکیب دوامر کاملا متباین می داند ومی خواهد که قلمرو فعالیت دولت وکلیسا را مشخص کند.

 دولت؛ اجتماعی از انسان هاست که صرفا به منظور تامین منافع مدنی (آزادی ،بهداشت ، رفاه مادی ومالکیت ) تشکیل می گردد.

کلیسا ؛ اجتماع داوطلبانه افراد ی است که بنا برتوافق مشترک شان گرد هم آمده اند تا به طور دسته جمعی به عبادت خداوند بپردازند.درچنین اجتماعی پرداختن به امورمعیشتی ویا سیاسی راه ندارد ، ودرساحت دین توسل به قوه قهریه درست نیست ، زیرا چنین قدرتی به تمامه از آن فرمانروای سیاسی است.عملکرد مذهب درونی وبدون اعمال زور است وعملکرد سیاست اقدام از طریق قدرت است.

اما رهبران مسیحی همواره دوعقیده نادرست را ترویج نموده اند ک1- تنها یک راه صحیح به بهشت وجود دارد .2- حمایت وگسترش این راه صحیح به عهده دستگاه مسیحیت است ومجاز است  که از ابزار قدرت نیز استفاده کند.

لاک با تکیه بر دو اصل مذهب پروتستان ، سعی کرده است راه را برای تساهل هموار کند :

1- خداوند عبادت کسانی را می پذیرد که ازروی اخلاص اورا می پرستند 2- حمایت وگسترش مسیحیت تنها از طریق اقناع وعشق ونه اجبار وزور مجاز است وآن عقیده ای نجات بخش است که تنها ازروی اختیار ونه اجبار پذیرفته شده باشد.تمام ادیان بنا بر ماهیت شان چیزی نیست که بتوان آن هارا به زور برمردم تحمیل کرد وبنا براین همه ادیان ماهیتا اهل تساهل ومدارایند. هرچند که تساهل ومدارا ریشه درمعرفت شناسی اونیز دارد، زیرا با ناتوانی انسان برای دستیابی به حقیقت ، سعی کرده است تاجهان مذهبی اطراف خودرا بانگاه تجربه گرایانه موجود ،مورد تعمق قرار دهند، وبا تفهم نا کار آمدی این شناخت ، همگان را به توافق فراخواند که حاصل از شناخت تجربی است، زیرا درغیر این صورت هرکس دین خودرا درست ودین دیگران را نادرست می داند.همین طورجهت تساهل به سنت اولیه مسیح مراجعه می کند که برای دعوت مردم به مذهب به شمشیر متوسل نشد واساسا اگر قرار بود که کفار بدون اختیار وآزادی عمل به مسیحیت بگروند ، بسی ساده تر بود که خداوند سپاهیان بهشتی خودرا بر آن ها گسیل می داشت ودیگر نیازی به وعده ووعید های بهشت وجهنم نیز نبود.ازسوی تنها درشرایط آزادی کامل است که انسان فرصت می یابد تا له یا علیه نفس خود طغیان کند.

 لاک ضمن واگذاری قدرت مطلقه درونی به کلیسا دست آن را از هر هر گونه سلطه برمردم کوتاه کرده است .کلیسا قادر است که هر عضو خودرا که حریم قوانین جامعه مذهبی رانقض کرده است ، ازجامعه خود اخراج کند ولی حق ندارد اورا از حقوق وفعالیت های مدتی اش محروم سازد.حاکم مدنی می تواند وسیله سعادت افراد گمراه رافراهم نماید اما او دراین امر با دیگران مساوی است،واین وسیله هم استدلال وبرهان وتعلیم وتربیت است.این وسیله با اتکا بر کیفر ومجازات تفاوت دارد.ازسوی مجازات وزور ممکن است اذهان افراد را دگرگون نماید ،اما نمی تواند به رستگاری ارواح انسان ها کمک نماید ومجازات دولتی موجب جنگ های فرقه ای می شود.ازسوی انحراف افراد بدبختی اش دامنگیر خود اومی شود وبه دیگران آ سیب نمی رساند لذا نباید اورا درامورمربوط به زندگی این جهان مجازات کرد.

 اصول عبادات ازسوی خداوند تعین می شود وامر واجب است ولی فروعات ازطرف خداوند تعین نمی شود لذا فرمانروا حق ندارد هیج یک از مناسک را بر فرقه ای تحمیل کند ویا جلو آن رابگیرد که قبلا کلیسا آن راپذیرفته است ،وظیفه فرمانروا این است که از طریق این مناسک خساراتی به حکومت وارد نیاید وگزند مالی وجسمانی به کسی نرسد،اگر برسد او آن مناسک را لغو نمی کند ( مثلا قربانی ) ، بلکه مثلا ذبح گاوها را ممنوع می کند.لذاست که اومذهب بدون تساهل ، تساهل بدون آزادی وآزادی بدون قانون را دروغ های بزرگی می دانستند که همواره بوسیله اربابان کلیسا وحاکمان مطلقه به خدمت گرفته شده بود .

آیا فرمانروا نسبت به فرقه کافر مدارا کند؟

 آری ، زیرا در غیر این صورت ادیان مسلط در دیگر کشورها ، مسیحیان را به عنوان کافر قلع وقمع می کند. حاکم باید عقایدی را که با جامعه بشری وبا معیار های اخلاقی که برای تداوم جامعه مدنی ضروری اند ، وضدیت نداررند ، تحمل کند.

آیا اینگونه اجتماعات موجب شورش نمی شود ؟

 1- این مجامع موجب آشوب نیست بلکه ظلم وستم های که بر آنان رفته است موجب آشوب می گردد.2- جلوگیری از تساهل نسبت به کسانی که افکار متفاوت دارند منشاء همه آشوب ها وجنگ ها است.

دوشرط لازم برای برخورداری از تساهل:

1- وابستگی های مذهبی با تعلقات سیاسی که منجر به سقوط دولت می شود توام نگردد، وابستگی های مذهبی که امکان غلبه بیگانگان را فراهم کند مشمول عمل متساهلانه قرارنمی گیرد.2- برخورداری از تساهل فقط از آن موحدان است ، زیرا  استفاده از تساهل یک امتیاز مذهبی است که منبعث از ارتباط فرد با خداوند می باشد .افراد ملحد نمی توانند ادعای حقوقی را داشته با شند که صرفا ناشی از انجام خالصانه تکلیف مذهبی است.ملحدان به خاطیر عدم اعتقاد به خدا منشاء ایجاد خطر برای همنوعان خود هستند ، زیرا مبنای درست که براساس آن بتوانند رفتار اخلاقی صحیحی داشته باشند دراختیار ندارد.

لاک ومالکیت :

اگر افرادی درنتیجه احترام به مالکیت دارای سرمایه شده اند از لیاقت خودشان است ،لذا دولت نباید مخالفت بکند . ازنظر اومالکیت مکمل آزادی می شود.

   اوباتوسل به عقل وتوافق ازحق مالکیت محدود وبرابر به سوی حق نامحدود ونابرابر حرکت می کند. محل تلاقی خطوط استدلال او درباره حکومت وحق مالکیت فراهم آورنده تفاهم ایدئولوژیک بسیار بالای برای دولت سرمایه داری لیبرال مدرن است.

 مالکیت لاک برطبیعت ریشه دردو اصل دارد که از وضع طبیعی اخذ کرده است:1- مالکیت مطلق خداوند ،عقل طبیعی ایجاب می کند که به عنوان مالک مطلق اجازه دهد تا انسان ها ازنعمت های روی زمین (مشترکا) بهره گیرند، به خاطیر حق طبیعی صیانت نفس .ازسوی اگر زمین همیشه میان انسان ها مشترک بود ، همواره بدون کشت رها می شد، وبهره برداری به صورت خصوصی هم ثمر بخشی زمین را ده برابر می کند، ولی اگر این بهره برداری با مجوز همه می بود تا اخذ اجازه همگان، افراد تلف میشد، لذا، کار، جواز استفاده ازنعمت ها را ایجاد می کند، زیرا هرکس بر خود تملک دارد، نتیجتا کار دست وتن او مال خود اواست.2- ممنوعیت تجاوز به سهم غیر .افراد آزاد است هرمقدار که می خواهد بردارد ومالک شود ولی

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 197
  • بازدید کلی : 16,415